aaab

aaablog@sent.as

دوشنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۸۲
امروز بعد از یه طوفان، یه باره این فکر به ذهنم رسید که شاید خیلی از چیزهایی که به محدودیت های محیط نسبتشون میدم، تنها ناشی از خودم باشه. چیزهایی که تو ذهن خودم نمیتونم باهاشون کنار بیام، انجامشون نمیدم، و ناخودآگاه من برای بی گناه جلوه دادنم، من رو به این متمایل میکنه که اونها رو به محدودیت های جامعه نسبت بدم.

شاید بد نباشه، به عنوان یک روش، نه اعتقاد، اینطور فکر کنم که محیط هیچ قیدی نمیتونه برای من ایجاد کنه، و هر قیدی که هست از خودمه. اونوقت جدیتر با مسایل روبرو بشم و ببینم که چقدر میتونم چیزها رو تغییر بدم.
یکشنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۲
توهم همه چیز، حتا توهم.
دينشون ميگه تمام مومنان ميتونن امام جماعت باشن، به جز ديوانگان، حرامزادگان، و زنان.
شنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۲
مال امروزه. متاسفانه خیلی وقته که نتونستم به دل سیر عکاسی کنم.


"دارم نقش بازي ميکنم. تو جامعه اي که همه نقش بازي ميکنن نميشه جز اين بود"
نه جانم، ميل ات اينه که اينطوري عمل کني، در حالي که با ايده آل هاي ذهنيت تغاير داره، براي همين هم اينطوري سمبلش ميکني.
اگه آدم متناشو پیچیده و گنگ بنويسه، اين امتيازو داره که وقتي متن مشکلي داشته باشه، خواننده فکر ميکنه ايراد از خودشه.
لطفا از ريختن زباله در اين مکان اکيدا خودداري فرماييد.
جمعه، فروردین ۰۸، ۱۳۸۲
لطفا قبل از جواب دادن سعي کنين بفهمين که سوال چيه.
تو هر زبوني، تا وقتي آدم فحش هاي اساسيشون رو ياد نگرفته باشه، نميتونه با استفاده کننده های اون زبون ارتباط کاملي برقرار کنه.
با ارزش ترين کارها هم اگه به صورت احساسي انجام بشن، از نظر من ارزشي ندارن. چون احساس بي اساس و زودگذره.
نیچه میگفت خیلی از ازدواجها حتا حرمت همبستری رو هم از بین میبرن.
راست میگن امسال سال گوسفنده ؟!
اگه اینطور باشه، این سال رو صمیمانه به ملت ایران تبریک میگم !!
تو وبلاگ احسان پریم نوشته بود که توی کانادا وقتی مهندس میشن یه حلقه انگشتشون میکنن. جالبه ها. ظاهرا این رسم حلقه دست کردن به عنوان سمبل پیمان بستن ایرانیه (کاملا مطمئن نیستم) و از طریق آیین میترا (که گسترده ترین دین جهان تا به امروز بوده) به قسمت های مختلف دنیا رفته.
پنجشنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۲
وای به روزی که چیزهایی مثل انسان دوستی هم بر اساس مد پیش برن!
میدونین چرا پروانه ها پرواز میکنن ؟
چرا نداره که، پرواز میکنن.
کس نخاراند پشت من، جز ناخن انگشت من ! بالاخره درستش کردم ...
راست میگفت که "تاریخ رو برندگان مینویسند"
چهارشنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۲
طرح پایین رو تو وبلاگ دنیای کارتون و کاریکاتور دیدم:


اون برنامه ای که برای آوردن وبلاگ های رندمی نوشته بودم یه کم تو ساختن عددهای رندمی مشکل داشت و باعث میشد بعضی وبلاگا زیادتر بیان. الگوریتمش رو بهتر کردم و ظاهرا مشکل برطرف شد. لینکش اون کنار هست، Random Farsi Weblog.
سه‌شنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۸۲
اخبارمون واقعا خجالت آوره. يه جوري حرف ميزنن که انگار امريکا در برابر عراق سوسک شده. مشخص هم هست، هدفشون اينه که بگن امريکا همچين قدرتي هم نيست. جاي ديگه اي اگه لازم باشه، سعي ميکنن عراق رو سوسک جلوه بدن، و هروقت هم لازم باشه، امريکا رو غول ميکنن. اين يعني سياست.
يکي بود که ميگفت "من طرفدار جدايي دين و سياست هستم، چون فکر ميکنم سياست به تنهايي به اندازه ي کافي کثيف هست".
داستان يه کشيشي هست، که به رنگ عوض کردن معروف شده بوده. يه بار ازش ميپرسن که "چرا انقدر موضع ات رو عوض ميکني ؟" جواب ميده "من هرگز موضع خودم رو عوض نکردم، موضع من هميشه اين بوده که مقام بالاتري به دست بيارم".
تو نسخه ی جدید یه وبلاگ قدیمی (من، خودم و احسان) یه چیز جالب دیدم. یه قسمت تو لینک هاش بود که از روی referrerها کسانی رو که بهش لینک داده بودن لیست میکرد. خوشم اومد ... میخوام با ذکر منبع ایده، برنامه ی مشابهی برای وبلاگم بنویسم. فقط به خودم قول دادم تا وقتی برنامه های قبلی تموم نشدن چیز جدیدی شروع نکنم، برای همین میمونه برای بعد. راستی، شماها حالتون خوبه ؟
دوشنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۲


یکشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۲
کلمه ی "سفسطه" فقط برای فرار کردن از بعضی مسایل پیچیده ساخته شده، و هیچ معنی دیگه ای نداره.
ظاهرا ماهیها چشمشون فقط به مادون قرمز حساسه، یعنی همه جا رو مادون قرمزی میبینن!
کلی بهشون حسودیم شد، من هنوز نتونستم فیلتر مادون قرمز گیر بیارم.
اگه خونتون کتاب دعا دارين يه نيگاه بکنين ببينين براي برطرف کردن مشکل سي دي هاي خش دار چيزي پيدا ميکنين يا نه، و لطفا زود بهم خبر بدين، سي ديش خيلي مهمه.
راستي، به نظر شما ونيکاد تو اين کارا هم به درد ميخوره ؟ من زياد وارد نيستم.
یکی دو روزه دارم ASP یاد میگیرم. امروز صبح هم اولین محصول واقعیمو نوشتم، که با وجود سادگی به نظر من جالبه (البته ابداع من نیست). اگه رو این لینک کلیک کنین، به طور رندمی میرین به یکی از وبلاگ های فارسی. اگه مایل بودین میتونین از اون لینک تو وبلاگهای خودتون هم استفاده کنین (:
شنبه، فروردین ۰۲، ۱۳۸۲
شاید به نظر خودخواهانه بیاد، ولی بد نیست به این فکر کنم که شاید تمام این دنیا رو بازیگرانی تشکیل داده باشن که میخوان من رو فریب بدن.
متاسفانه اسم عکاس یادم نیست. (پیشنهاد میکنم همیشه اسمتون رو پایین عکساتون بنویسین)


شاید هیچوقت متوجه نشیم که ذهنمون چه مقدار از چیزهایی رو که فکر میکنیم از بیرون گرفته خودش ساخته. بعضی فریب ها کشف شدنی نیستن.
یعنی ممکنه یه روزی برای هر چیزی قرصی ساخته شده باشه ؟
جمعه، فروردین ۰۱، ۱۳۸۲
قبل از اینکه در مورد چیزها سوال "چرا" طرح بشه، نباید خود "چرا" زیر سوال بره ؟ و برای زیر سوال بردن اون به جز "چرا" از چیز دیگه ای میشه استفاده کرد ؟ و اگه نه، تکلیف چیه ؟
صداقت ایجاب میکنه که به حماقت این مردم گوسفند اعتراف کنم. هرچی سرشون میاد و خواهد آمد حقشونه. این جمله رو هم باید با طلا نوشت که "خلایق هرچه لایق"
حالا که بوش داره دیوونه بازی در میاره و صدام هم مثل همیشه پایه س، جای اون پیر لعنتی واقعا خالیه.
دلم ميخواد سال تحويل قله ي توچال باشم. فکر ميکنم الان بيست نفري اونجا باشن، ديروز عصر خيلي ها رو ميديدم که با کوله ي سنگين داشتن بالا ميرفتن.
سال نوي ما خيلي جالبه، بهار رو واقعا ميشه شروع سال فرض کرد. از همه مهمتر اينکه مذهبي هم نيست. البته بگذريم از اين هايي که وقتي نتونستن نوروز رو از بين ببرن، سعي کردن مذهبيش کنن، و الان برنامه هاي نوروزشون بيشتر تبليغ دينشونه. اين تبليغات مسخرشون واقعا کسلم ميکنه.
سال نو مبارک (:
پنجشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۱
اين رسم رو ديدين که يارو وقتي کارش راه ميفته ميره و از جاهاي مخصوص اين کار کبوتر ميخره و آزاد ميکنه ؟
اگه مسئله رو کلي ببينيم متوجه ميشيم که اين کار اسير کردن کبوترها انجام نميشه، مگر به خاطر همين آزاد کردنا. به عبارت ديگه، اگه کسايي نباشن که بخوان کبوتر بخرن و آزاد کنن، اصولا اون کبوترها اسير هم نميشن.

معني تمام اين چيزا چيه ؟ اينه که طرف داره دل خودشو خوش ميکنه، وگرنه هيچ لطفي به هيچ کبوتري که نکرده هيچ، ضرر هم زده.
حالا جريان بيشتر "لطف" کردنا و محبتای مردم هم همینه. طرف فقط میخوان خودشونو راضی کنن.
چهارشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۱
مثل اینکه راستی راستی میخوان جنگ راه بندازن. اونوقت بعضیها میگن اگه فلان چیز (بخونین دین) حقیقت نداره، چرا بعد این همه سال از بین نرفته. مگه جنگ و خون ریزی و دروغ و خیانت و حماقت و بقیه ی چیزا از بین رفته که اون به فرض اشتباه بودن بخواد از بین بره ؟
معلومه که اين چند روز سرم شلوغ بوده ؟ اون هم مشغوليتي بدون دغدغه، و بدون دقدقه، و اون دو ترکيب مشکوک باقي مونده. اين رو ميشه از کم بودن نوشته هام فهميد.



اين چند روز داشتم حدود سي تا عکس رو (نه از عکساي خودم) براي يکي از دوستام که ميخواد کافي شاپ بزنه آماده ميکردم که بزنه به در و ديوار. همونايي که اون بالا ميبينين. الان آمادن که برن تو قاب ...
سه‌شنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۱
موقع هایی مثل چهارشنبه سوری، احساس خاصی دارم. از طرفی حوصله ی بیرون و شلوغیهاشو ندارم، از طرف دیگه احساس میکنم منزوی شدم و ممکنه چیزهای جالبی رو از دست بدم.


دوشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۱
اگه ميتونستم موقع زور زدن دندونام رو روي هم فشار ندم کلي تو مصرف انرژي صرفه جويي ميشد.
خيلي ها ممکنه به نظر بي آزار بيان، در حالي که اين فقط به خاطر شرايط محيطشونه، و اگه روزي اين شرايط عوض بشه (مثلا طرف پولدار بشه و از يه زيردست تبديل بشه به بالادست) اون بي آزاري اجباريشو از دست ميده.
براي همين هم ميگن شخصيت واقعي افراد رو وقتي ميشه فهميد که قدرت داشته باشن.
یکشنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۱
اینکه کسی به بدبختی خودش اعتراف نکنه، به معنی تظاهر به خوشبختی نیست، به این معنیه که اون کس دلش نمیخواد کاملا تسلیم موقعیتش بشه، حداقل به زبون قبول نمیکنه که بدبخته. امیدواره که خوشبخت بشه. تظاهر نیست ...
اوني که ميگفت زيربناي همه چيز اقتصاده يه چيزي حاليش بود ...
یکی میگفت سریعترین راه برای پایان دادن به جنگ، شکست خوردنه.
شنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۱
علاقه و دقت من به نسبی گرایی تو این پنج شیش سال باعث شد (متاسفانه) به این نتیجه برسم که نسبیت گرایی یه سری مشکل های حل نشدنی داره. البته نه به اندازه ی مطلق گرایی.
"هدف ارائه ی واقعیته، بدون هیچگونه داوری". حالا من که هیچی، ولی اکثر فیلسوف های علم اعتقاد دارن که صحبت از واقعیت بدون وجود تئوری (معادل داوری در اینجا) ممکن نیست.
اگه تحصیلات میتونست آدما رو نا-احمق کنه چقدر خوب میشد. اونوقت میشد تو فاصله ی یکی دو نسل حماقت رو ریشه کن کرد.
جمعه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۱
شنیدین که میگن:
خنده کنان میرود روز جزا در بهشت هرکه کند به دنیا گریه برای حسین

این هسته ی مراسم عاشورا رو تشکیل میده. یعنی گذشته از اون قسمت غیرصادقانش، که افراد برای خوشگذرونی یا سرگرمی وارد هیئت ها میشن، 90% جنبه ی صادقانش همینه. یعنی سیستم مذهبی میخواد با حضور بیشتر مردم قدرت بگیره، پس چنین حکمی صادر میکنه، مردم هم دلشون میخواد خیلی راحت گناهانشون بخشیده بشه، پس چند روز در سال از این کارا میکنن.
مثلا نوحه گوش دادن با صدای زیاد توی ماشین، چیزیه که از نظر ناخودآگاه اون فرد میتونه گناه گوش دادن به آهنگ های دیگه با اون دستگاه رو پاک کنه. میشه گفت چنین ذهنیتی داره که "به موقش اینطوری ام".
وقتی مجبورم میکنن یه کار غیر ممکن انجام بدم خیلی ناجوره. ولی خوب، چون مجبورم بالاخره یه کاریش میکنم ...
به نظرم میاد که تو وبلاگها همه چیز شدیدتره. منظورم بروز اعتقاداته، از هر نوعی که باشه. اگه اینطور نباشه، معنیشه اینه که مردم در محیط غیر مجازی بیشتر محافظه کاری میکنن. حالا ببینین اگه از این محیط مجازی هم فراتر بریم و وارد محیط خصوصی افراد بشیم چه چیزایی میبینیم ...
چه خوابهایی جدیدا میبینم. جالب اینه که اصلا آزاردهنده و سنگین نیستن، ولی خیلی عجیب و پیچیدن. مدتیه یکی از عناصر الهام دهنده ی من برای کارام خوابام شدن! البته هنوز وقت پیاده کردنشون رو نداشتم، فقط اتود زدم گذشتم برای بعد.
توضیح: من حتا سیگار هم نمیکشم !
Warning! Dates in calendars are closer than they appear.
مردم در فساد غوطه ور شدند، به جای اینکه در خوننن بغلتند !
پنجشنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۱
اگه رشتم جامعه شناسی بود احتمالش زیاد بود موضوع پایان نامم درباره ی مراسم عاشورا باشه !
زنگ زدم به اون شرکته، فقط يه نفر بود که بهم جواب داد، کسي که همديگه رو نميشناختيم. آخر مکالمه ي تلفني به من ميگه "قربون شکلتون، خدافظ" !
من الان یه سری آمار نیگاه کردم، ظاهرا در سطح بین المللی تنها حدود 4 تا 5 درصد از نت اسکیپ استفاده میکنن. به نظر شما با توجه به این مسئله لازمه که من خودمو تو دردسر بندازم و یه نسخه ی نت اسکیپی هم برای جاوا اسکریپتام بنویسم ؟ (میشه فهمید که در به در دنبال دلیل میگردم برای اینکه یه جوری از زیر این کار در برم !)
نمیدونم میتونم به کارم علاقه داشته باشم یا نه. اصلا نمیتونم چیزی در مورد آیندم بگم، خیلی مبهمه. پونزده سال دیگه من در چه وضعیتی ام ؟
خوبیش اینه که این شرکتی که احتمالا توش مشغول به کار میشم رئیسش البرزیه (یعنی مثل خودم)
چهارشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۱
دو جامعه رو در نظر بگیرین. از هر نظر معمولی. تو یکیشون قانون وجود داره (قانونی معمولی) و دین وجود نداره، تو اونیکی دین وجود داره (یه اسلام معمولی) ولی قانون وجود نداره. تو کدومش خلاف کاری کمتره ؟
به جرات میگم اگه قانونی نباشه، دین هیچ تاثیر قابل توجهی در کاهش خلافکاری نخواهد داشت.
يادتونه که چقدر دنبال کار بودم ؟ درست بعد از آخرين امتحانام شروع کردم، و حدودا پنج شيش ماه سعي کردم، ولي موفق نشدم. آخرش تسليم شدم. بابام يه جايي رو از بين همکاراش معرفي کرد، امروز رفتم، اونا هم قبول کردن !
ديدين که خيلي جاها (شرکت ها، مغازه ها و حتا بعضي رستوران ها) از کامپيوتر به عنوان دکور استفاده ميکنن ؟
به نظر میاد بعضيها با مغزشون هم همون کار رو ميکنن.
آيت الله يزدي: جرم سياسي به دوران رژيم پهلوي باز مي‌گردد كه مبارزه با طاغوت «مجاهده» بوده است، در جمهوري اسلامي مخالفت با نظام «محاربه» است لذا جايي براي جرم سياسي باقي نمي‌ماند.
از سایت پیک ایران به معرفی تمشک.
آدم بدبخت کسيه که زندگيش حل مسايلي باشه که ديگران براش طرح کردن. خوشبخت کسيه که زندگيش رو صرف حل مسايلي کنه که خودش طرح کرده.
زندگي يعني اين: طرح مسئله، و تلاش براي حل اون.
اين ترم داريم منطق رياضي رو به روش اصل موضوعي ميخونيم (قبلا استنتاج طبيعي ميخونديم که راحت تر بود). انقدر حل مسئله با اين روش سخته که استادمون تمرين نداد حل کنيم، فقط 20 تا مسئله ي حل شده داد و گفت برين فقط نيگاشون کنين که دستتون بياد چه خبره !
اگر قيام آشورا نبود، الان نه تنها خبري از کامپيوتر نبود، که حتا ماشين حسابي هم وجود نداشت.
سه‌شنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۱
شخص A رو تصور کنین که مشکلی برای B به وجود آورده. اگه علم ثابت کنه که A اون کار رو از طریق اجباری غریزی انجام داده، به این معنیه که B نباید کار اون رو تلافی کنه ؟ نه، B هم میتونه بر اساس "جبری غریزی" کار اون رو تلافی کنه.
دوشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۱
اکثر افراد در مورد بیشتر موضوع ها حرفی برای گفتن ندارن، به خصوص اگه اون موضوع به اندازه ی کافی احمقانه نباشه. البته در مورد "حرف زدن" مسئله فرق میکنه.
يه سري چيزاي به نسبت پيچيده رو دارم با جاوا اسکريپت مينويسم، در حالي که اصلا جاوا اسکريپت بلد نيستم !
تمام syntaxها رو حدس ميزنم، و معمولا با حدس چهارم، پنجم درست در مياد. خيلي جاها شبيه C، بعضي جاها شبيه پاسکال، و به ندرت شبيه -گلاب به روتون- فرترنه. خوبه، با پشتکار همه چيز درست ميشه.
یکشنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۱
"نه"، به همین راحتی !
خیلی بده آدم مثلا "از خود گذشتگی کرده باشه" و این کارشو نسبت بدن به نداشتن اعتماد به نفس !
الان خوبم، ولی اون موقع موهام سیخ شده بود.
گالری الهه یه وب سایت داره که واقعا کار میکنه، یعنی برعکس بیشتر سایت های ایرانی دیگه. یه وبلاگ هم داره، که امیدوارم روز به روز فعال تر بشه.
شنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۱
داشتم فکر ميکردم که در مورد توزيع هيچ چيز به اندازه ي شعور بي عدالتي نشده.
سوال: اوني که شعورش بيشتره راحت تره، يا اوني که کمتره ؟
ميگفت تجربه معلم عجيبيه، اول تنبيه ميکنه، بعد درس ميده.
مذهب بر خلاف اون چیزی که رایج شده، نه تنها با شبیه سازی انسان مخالف نیست، که مهمترین حامی و موافق اون هم هست؛ چون با رایج شدن شبیه سازی، دیگه لازم نیست که مومنین برای افزایش سربازان اسلام دست به آن عمل شنیع بزنند.
یه تاثیر خیلی بد آموزش های رایج اینه که توش به ازای هر مسئله ای راه حلی وجود داره. بهتره بگم فقط مسایلی رو طرح میکنن که راه حل داشته باشه. حالا بگذریم که در مقاطع پایین تر بچه ها اصولا عادت میکنن که هر مسئله ای نه تنها راه حل داره، که جواب رندی هم داره. تقریبا هیچوقت پیش نمیاد که سوالی تو مدرسه یا دانشگاه طرح بشه و مثلا بپرسه که فلان چیز چقدر میشه، و طرف بگه "فلان چیز اصلا مقدار نداره". اگر هم باشه، یه اشتباه از طرف طراح سوال به حساب میاد.

این مسئله بعدا هم ادامه پیدا میکنه و طرف فکر میکنه که مسئله ای نمیتونه وجود داشته باشه، مگر اینکه راه حلی داشته باشه، در حالی که احتمالا اینطور نیست.
جمعه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۱
یکی از اعتقادات اصلی و زیر بنایی من به خوبی در این جمله بیان شده :
What you believe is not as important as how you believe.
امروز روز خوبی برای عکاسی نبود. عکسای خیلی کمی گرفتم (با اینکه جای جدیدی رفته بودم) و تقریبا فقط همینی که این پایین میذارم از توشون در اومد :


افلاطون تو محاورات خودش از زبون سقراط از مردم تعریف چیزها رو میپرسه. مثلا اینکه انسان چیه. طرف مقابل جواب میده که انسان من هستم و تو و فلانی و امثال ما. ولی سقراط میگه که این تعریفش نیست، اینها مصداقهای انسانن. طرف مقابل سقراط هم سعی میکنه تعریفی برای انسان بسازه.
ولی الان اکثرا نومینالیستی رفتار میکنن، و حتا منطق ریاضی هم بر همین پایه ساخته شده. بر این اساس، انسان چیزی نیست جز مصداقهاش. نوع رادیکال اون رو هم میشه ویتگنشتاین دونست که توضیح میده تعریف در مورد اکثر چیزها ممکن نیست، فقط میشه اونها رو با مصداقهاشون مشخص کرد.
امروز بالاخره اون اتفاقي که هميشه نگرانش بودم افتاد. وقتي از کوه ميام خونه دوربينم خيلي سرده، و وقتي که وارد هواي گرم و مرطوب خونه ميشه، گرما رو از اطراف جذب ميکنه و باعث ميشه که رطوبت هوا کندانس بشه و بشينه روش. البته اين رطوبت ميتونه توي دوربين هم جمع بشه، و اين واقعا خطرناکه !
براي جلوگيري از اين اتفاق هميشه دوربين رو که ميارم خونه حداقل يک ساعت تو کيف خودش نگه ميدارم، تا به تدريج گرم بشه. ولي امروز چون باروني بود وسايلم، از جمله کيف دوربين، مرطوب تر از هميشه بود، و براي همين الان که دوربين رو بعد از نيم ساعت درآوردم ديدم که کاملا خيسه !

پس از اين به بعد وقتي ميرسين خونه دوربين خودتون رو از جاي قبليش خارج کنين و بذارين توي کيفي جديد، و بگذارين که يه ساعتي در همون وضعيت بمونه.

اگه زماني دوربين ديجيتالتون به هر دليلي خيس شد، بلافاصله باتري و کارت حافظشو در بيارين.
آدمي که به فال گرفتن علاقه داره، معمولا کسيه که در ناخودآگاهش راهي براي پيروز بودن در زندگي پيدا نکرده، و اميدواره که حداقل در عالم خيال بتونه موفق بشه. فالگيرها هم اينو خوب ميدونن.
ظاهرا بعضي مومنين دچار غربزدگي خفيف شده اند، و در کمال وقاحت تا پايشان به حمام ميرسد و خود را تنها احساس ميکنند، لخت مادرزاد ميشوند. برحذز باشيد از اين کار، چون با اينکه کسي شما را نميبيند، ممکن است خودتان چشمتان به خودتان بيفتد (به خصوص بعضي جاهاش شيطاني خودتان)، و اين مقدمه ي گناهان بزرگتر است.
آن گناهان کبيره از چنين شيطنت هاي کوچکي شروع ميشوند. پس جلوي مشکل را از سرچشمه ي آن بگيريد. شخصا پيشنهاد ميکنم با مايوي پادار حمام کنيد، ولي براي اطمينان ميتوانيد از يک دست گرمکن کامل استفاده کنيد. در انتخاب گرم کن دقت کنيد، بعضي از انواع آنها بعد از خيس شدن به تن ميچسبند و صحنه ي بسيار گناه آلودناکي ايجاد ميکنند. به خانمها پيشنهاد ميکنم براي اطمينان از حمام کردن پرهيز کنند.
زنده باد مرده باد بر زنده بادهایی که بر مرده بادها فرستاده میشود.
شاید هم کمی آبی تر.
پنجشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۱
سادگی زیباست، سادگی زیباست، سادگی به شدت زیباست !
تو روزنامه نوشته بود خامنه ای یه هیئت درست کرده که تحقیق کنن ببینن چرا مردم رای ندادن.
یعنی این نابغه ی عصر و رهبر مسلمین و غیر مسلمین جهان خودش علتش رو نمیدونه ؟! خودشو زده به اون راه ...
يکي بوده که استاد دانشگاه بوده، استاد تمام. يه روز به يکي از دوستانش ميگه که بايد يه مقاله بنويسه تا مقام استاديش زير سوال نره، ولي هيچ ايده اي نداره ! ميگفت که فقط يه نکته ي کوچيک به نظرش ميرسه، که چون مجبوره، در مورد همون مينويسه.
اون جناب استاد چند ماه بعد يه مقاله ي يک صفحه و نيمي مينويسه تا اين کارو از سر خودش باز کنه. ظاهرا تا آخر عمرش هم مقاله ي ديگه اي نمينويسه.

ظاهرا اون مقاله ي يک صفحه و نيمي "فلسفه ي شناخت" رو دگرگون ميکنه ! (اينو استادمون ميگفت)
دوستی به نام یاسمن دنبال کتاب ساده ای برای کوانتوم میگشت. به نظر من در مورد کوانتوم و نسبیت نمیشه به اطلاعات کلی و مختصر این کتابها زیاد اکتفا کرد. متاسفانه توشون اشتباه خیلی خیلی زیاده، به خصوص در مورد نسبیت. ولی در کل مطالعه ی این دو شاخه خیلی جالبه، به راحتی میتونه کل جهانبینی آدم رو عوض کنه.

در کورد کوانتوم کتابهای فارسی زیادی ندیدم، ولی یکی هست که چاپ انتشارات سروشه و سال 77 خونده بودمش. یادم میاد که مفهومی بود. بعدا فهمیدم که اون کتاب مرجع کلاسهای فلسفه ی کوانتوم بچه های رشته ی فیزیک دانشگاهمون هم بود (البته خیلی هم ساده و روونه).



این عکس مال من نیست. البته این قسمتیه که از توی عکس اصلی جدا کردم و به نظر خودم خیلی قشنگ اومد.
خيلي دلم ميخواد يه سري عکسهاي آبستره از بدن انسان بگيرم، کارهاي فوق العاده اي ميشه در آورد.
چهارشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۱
لطفا برام کامنت بذارین و بگین که اون لینکهای آرشیوم رو درست میبینین یا نه، چون ظاهرا یه کم مشکل داره. مرسی.
طرف اسم کتابش رو گذشته Contemporary theories in epistemology ! آخه آدم انقدر آینده نانگر ؟ این یعنی فکر نکرده ممکنه کتابش چیز خوبی باشه و مردم بخوان دویست سال دیگه هم کتابش رو بخونن که به جای نوشتن "تئوری های قرن بیستم" نوشته "تئوریهای معاصر" ؟
سه‌شنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۱
اگه آدما میخواستن از اشتباهاتشون درس بگیرن که الان وضع اینطوری نبود !
حالا درس که نمیگیرن هیچی، حتا خیلی وقتا نمیفهمن اشتباه کردن ...
هرکسی وبلاگ من رو به ده هزار نفر معرفی کنه، خداوند تمام گناهاش رو میبخشه.
در حدیثی نبوی اومده که امام زمان هم وبلاگ مینویسد، ولی با نام مستعار. مومنین واقعی سعادت خواندن وبلاگش رو دارن، ولی هیچوقت نمیفهمن که اون وبلاگ به امامشون تعلق داره.
دیگه تو همین یکی دو هفته گالریها تعطیل میشن، و میره تا بعد از عید. من به عنوان یک شبهه آنارشیست با این چیزا مخالف نیستم، ولی اگه منصفانه برخورد کنیم این تعطیلیای طولانی یه کم ...
اینکه منطق ثابت میکنه که حساب تمامیت نداره، در حالی که منطق تمامیت داره به نظر من بیشتر به این خاطره که چاقو دسته ی خودش رو نمیبره.
آخه مگه میشه با منطق درستی منطق رو چک کرد ؟!
تا حالا به این فکر کردین که اگه بتونین یک ساعت با هرکسی که دلتون خواست صحبت کنین، چه کسی رو انتخاب میکنین ؟
من در حال حاضر بدون کوچکترین تردیدی گودل رو انتخاب میکنم. خیلی دلم میخواد یه کم باهاش درباره ی منطق صحبت کنم و در صورت امکان با هم یه کوه هم بریم و بعد از اینکه در مورد مسئله ی تمامیت منطق و حساب صحبت کردیم یه کم هم در مورد زندگی و چیزای دیگه حرف بزنیم.
برگشتم سر خونه زندگیم. بعد از پنج روز اصلاح کردم ! خیلی وحشتناک شده بودم، مردم ازم میترسیدن ...
دوشنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۱
وضع دوستم خيلي بهتر شده. ديروز احساس ميکردم ضريب هوشيش حدود 40 باشه !‌ ولي الان حدوداي 90 ميشه ...
ولي خيلي خسته شدم، اين بيچاره يکي از باهوش ترين دوستاي من بود که به اين روز افتاد. يک روز و نيم کار کرديم و تونست تست هاي منطق کنکور رو 80% بزنه، که خيلي خوبه. اگه حالش خوب بود تمام اينها رو تو يک سوم زمان ياد ميگرفت و 100% ميزد. خيلي بد موقع بود.
ظاهرا يه عده دارن بعد از اين همه سال يه قرار شبکه اي (بي بي اس) راه ميندازن !
اگه بچه ها جمع بشن فوق العاده ميشه. من که خيلي دلم ميخواد دوباره بتونم اون قيافه هاي آشنا رو ببينم.
برنامه ي اين قرار رو ميتونين اينجا بخونين و به بقيه هم معرفي کنين. 27 اسفند هم هست.
دارم از يه جاي دور اينو مينويسم (: ديروز اومدم خونه ي يکي از دوستام، و تا فردا هم همينجا ميمونم. اين دوستم که از قديميترين دوستام هست ميخواست امسال کنکور فلسفه ي علم بده، ولي از شانس بد چهار پنج روز پيش تشنج شديدي کرد و خيلي وضعش خراب شد. حالا دو نفري داريم سعي ميکنيم يه کاري کنيم که بلکه قبول بشه. حدودا 60% حافظه و 50% هوشش رو از دست داده، و اين هردومونو کلافه کرده !
یکشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۱
a- چطوره ؟
b- به اندازه ی کافی بد نیست !
خلبان کور تمام لینک هاش رو تو تعدادی عنوان جا داده، که لینکی هم که لطف کرده و به من داده (اون دو متر و نیم زمین تو بهشت نوش جونش باشه) زیر مجموعه ی پروتاگوراسه <: خیلی برام جالب بود. یاد اون موقعی افتادم که آیدیم تو شبکه ی پیام Sophist بود ... یا اتفاقی بوده، یا آدم خیلی دقیقیه.
بهترین راه حل پاک کردن صورت مسئله ست.
اگه میخواین بدونین چجوری بعضی آثار هنری قیمتشون میره بالای ده هزار دلار، میتونین چنتاشونو اینجا ببینین.
شنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۱
یادتونه گفته بودم که برای موفقیت باید پست بود ؟ فکر کنم اشتباه میکردم. احتمالا درستش اینه که "برای زنده بودن باید پست بود".
البته در این صورت هم "برای موفقیت باید پست تر بود".
شنیدین که میگن "مرگ خوبه، ولی برای همسایه" ...
وبلاگ نویسی سنت انبیاست.
هرکسی هر روز وبلاگش رو آپدیت کنه با اولیای خدا محشور میشه.
هر کسی به من لینک بده دو متر و نیم زمین تو بهشت میگیره.