aaab

aaablog@sent.as

شنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۴
هرچقدر با چیزا سرسری تر یا از فاصله ی بیشتر برخورد کنی به نظر جالب تر میان!
نیاز به توضیح نداره که هرچی دقیقتر و نزدیک تر بشی...
از قدیم گفتن "وای به روزی که فیلتر شود فیلترشکن"!

آفرین به این حکومت که به جای حیف و میل کردن پول مردم، اون رو صرف اعتلای فرهنگ می کنه.
پنجشنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۴
آزادی یعنی پرواز در آسمان
حرکت در حفره های مینیاتوری زیر خاک
خراشیدن دیوار
دست کردن توی دماغ
گوزیدن در فضای در بسته
میخ چکش رو مظهر قدرت می دونه
چکش خسته و کوفته، دوران بازنشستگی خودش رو به شکل میخی بر روی دیوار تصور می کنه.
داشتم از پله ها پایین می رفتم. از کنارم یه صدایی اومد: "سلام مهندس". نیگاه کردم دیدم یه کارگر جدیده. لابد چون کلاه سفید دارم حدس زده که من مهندسم. من هم که مهندس اجرا نیستم که کاری به کار هم داشته باشیم، فقط برای اینکه برم بشاشم از دفتر میام بیرون و تا اونور کارگاه میرم. همونطور که داشتم رد می شدم و قبل از اینکه جواب بدم "سلام" و با همون سرعت به راهم ادامه بدم این ماجرا در ذهنم مرور شد که اگه ما دو نفر جامون تو خونواده هامون عوض شده بود، احتمالا الان اون مهندس بود و من کارگر، بعد من تازه اومده بودم تو کارگاه، اون رو میدیدم که با کلاه سفید داره رد میشه، بهش می گفتم "سلام مهندس"، اون هم یه بیست درجه ای سرش رو میچرخوند و می گفت "سلام پسر" و می رفت.
خندم گرفت... زدم پشتش و گفتم "سلام مهندس".
چیزی که بهش میگن "فلسفه"، یه مشت اسم حفظ شده و تعدادی کلمه ی قلمبه سلمبه ی مرتبطه که برای جذب جنس مخالف به کار می برن.
از دور صدای تلویزیون میومد. بینش صدای یکی از آهنگای رمشتاین اومد؛ فکر کنم همونی باشه که تو فیلم لینچ هم هست. یه کم بعدش آهنگ فید شد و گوینده گفت "بنیاد شهید جمهوری اسلامی ایران بلم بلم بلم بلم بلم بلم بلم..."
شنبه، دی ۰۳، ۱۳۸۴
افتادن برگ را با نگاهم دنبال می کردم
تا جایی که برگ به گوشه ی ابر گیر کرد
برگ ایستاد
نگاه من راه خود را تا خورشید ادامه داد

ها ها! من موندم با این همه استعداد چیکار بکنم!
هرکی فکر می کنه اینی که نوشتم شعره، یه کارت پستال برای خودش بفرسته...
ساعت 9 شبه. من هنوز سر کارم. به زور من رو سر کار نگه داشتن.
الان یاد آلیس بودم:
اینجا همه دیوانه ان!!
جمعه، دی ۰۲، ۱۳۸۴
جامعه ی انسانی برای فرار از پوچی گریزناپذیر زندگی، شروع به ساختن مسایل و معنی دار کردن اونها کرد. از جمله ی اونها، سکسه. سکس یه ماجرا به پوچی و بی معنایی تمام چیزهای دیگه س، که با تلاش انسان ها تبدیل به یه مسئله ی واقعی شده که میشه بهش فکر کرد و حتا موفق به پیدا کردن جوابش نشد. مسخره س.
می شه علاوه بر آگاهی، متا-آگاهی، یعنی آگاهی از چگونگی آگاهی هم داشت، که این بی نظیره.
در مراحل بعدی می شه رفت سراغ متا-متا-آگاهی، متا-متا-متاآگاهی و ...
رفتن به این مسیر برای کسایی که توان تحمل نهیلیسم رو ندارن خیلی خطرناکه.
وقتی برگ زرد
در نم نم باران
از درخت می افتد
دیگر نیازی به شعر نیست

اهم... فقط داشتم امتحان می کردم. الان این از نظر شما شعره؟
این تلویزیون کثافت روشن که میشه حتا یه باند 50 هرتزی رو هم در محدوده ی شنوایی انسان خالی نمی ذاره! چنان همه ی محدوده ی فرکانسی رو پر می کنه که احساس خفگی به آدم دست می ده.
پنجشنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۴
به نظر خودشون خیلی چیزا به دست آوردن، شاید هم واقعا همینطور باشه، ولی این وسط اون چیز خیلی مهمی که از اول داشتن رو از دست دادن و احتمالا هیچوقت هم نمی تونن اونو برگردونن؛ حتا اگه همه ی چیزهایی که به دست آوردن رو فدای اون کنن.
این لینک پایین رو یکی از بچه های دانشکده برام فرستاده بود، بامزه س:

Over Three Hundred Proofs of God's Existence
دوشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۴
نمیدونم چرا همه چیز انقدر سریع از ذهنم می گذره و می ره. اگه اینطور نبود، الان حجم نوشته های این وبلاگ میتونست چند برابر بود.
البته از طرف دیگه، احتمالا تا الان چند بار خودکشی کرده بودم و دیگه کسی نبود که همین چند خط در هفته رو بنویسه.
همیشه گذشتمون رو بر اساس آینده ای که برای خودمون تصور می کنیم ارزش گذاری می کنیم. وقتی کسی می گه که از گذشته ش پشیمونه، یعنی از ترکیب گذشته ش و آینده ای که برای خودش تصور می کنه راضی نیست.
کسی مثل من که خیلی خوشبینه به همین خاطره که از گذشته ش پشیمون نمیشه.
یکشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۴
یه ضرب المثل چینی می گه: اگه یه دستگاهی داره که نیاز به شارژ داره، همیشه در اولین فرصت شارژش کن.
پنجشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۴
مدت هاست که دلم تعدادی وبلاگ خوب و قابل خوندن میخواد. چند وقت پیش گفتم بشینم از رو لیست وبلاگا همه رو دوره کنم و خوبا رو پیدا کنم، ولی ظاهرا راه حل قابل قبولی نبود. امروز از تو وبلاگ یکی از آشنایان لینک یکی دوتا وبلاگ جالب پیدا کردم، از تو هرکدوم اونا سه چهارتای دیگه پیدا کردم، از اونا... خلاصه انقدر زیاد شد که آخرش همه رو بستم که برم به کارام برسم.
سعی کن آدم ساده نباشی.
مراقب باش زیاد از حد هم سعی نکنی تیز باشی؛ معمولا نتیجه ش برعکسه.
سه‌شنبه، آذر ۲۲، ۱۳۸۴
وای! اگه می دونستی وقتی داری جدی و قلمبه سلمبه حرف می زنی چقدر خنده دار می شی...
کسایی که با بقیه راحت حرف نمی زنن، با خودشون هم معمولا راحت نیستن.
کسایی که مسایل رو همیشه برای بقیه سانسور می کنن، اونا رو معمولا برای خودشون هم سانسور می کنن.
و خیلی خوب دیدم که آدمایی که زیاد به بقیه دروغ می گن، به خودشون هم زیاد دروغ می گن.
دوشنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۴
در احادیث آمده است که بندگان گنهکار در آن جهان مورد کینه ی خداوند هستند و به اینترنت دسترسی ندارند؛ هرچقدر هم که زاری کنند، دریغ از یه dial up فیلتر شده ی کم سرعت...
مشکل اینه که فراموش می کنیم یه مجموعه ی اپتیمم شده الزاما تک تک اعضاش اپتیمم نیستن. به عبارت دیگه، اپتیمم کردن یه مجموعه معمولا از طریق اپتیمم کردن تک تک اعضاش انجام نمی شه.
ولی ما، معمولا سعی می کنیم تک تک اعضا را اپتیمم کنیم تا به مجموعه ی اپتیمم شده دست پیدا کنیم.
یکشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۴
قهوه ی خوب خیلی چیز خوبیه،
قهوه ی بد خیلی خیلی چیز بدیه.
شنبه، آذر ۱۹، ۱۳۸۴
ببین... ببین... ببین...
همه چیز با دیدن شروع میشه.
خوب ببین...
پنجشنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۴
مدت هاست دارم به یه تئوری جدید که توی کارم کاربرد داره فکر می کنم. امروز که خواستم نوشتن برنامشو شروع کنم یاد یه چیزی افتادم. حساب کردم که اجرای چنین برنامه ای با توجه به حجم محاسبات بالایی که داره چقدر طول می کشه. خیلی خوشبینانه حساب کردم، ولی باز هم شد 128 سال!! از اون موقع دچار یاس فلسفی شدم.
حتا گوزیدن هم سیاسیه!
سه‌شنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۴
روابط نزدیکی که با دخترها داشتم برام مثل خوندن فیزیک مدرن بوده.
به ندانسته هایت افتخار کن.
الان دیدم که صفحه ی ورودی وبلاگم بازه. معنیش اینه که می خواستم یه چیزی اینجا بنویسم.
با این حال الان هیچی یادم نیست.
معنیش اینه که احتمالا در هسته ی اتم چیزی وجود داره که علم تا کنون به وجودش پی نبرده.
دوشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۴
از اینترنت یه فایل ویدیویی از مراسم سنگسار دانلود کردم و دیدم.
این قانون رو هر کسی گذاشته باشه تو زندگیش خیلی رنج کشیده و توانایی روحی زیادی نداشته. حالا میخواین اسمش رو بذارین خدا، محمد، یا هر چیز دیگه ای.
یکشنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۴
جمعه داشتم تو خلوتی های خیابون پیاده روی می کردم. یه جا دیدم به نقل از امام صادق نوشته "به پدران خود نیکی کنید تا فرزندانتان به شما نیکی کنند".
یکی از بزرگترین مشکل های تمام ادیان متداول اینه که همه چیز رو در قالب معامله می بینن.همه چیزشون همینطوره: معامله کردن رو به کل زندگی بسط می دن.
از قدیم گفتن کرم از کنده س.
شنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۴
بهم گفت:
من مونده بودم و یه سری کتاب نخونده. بالاخره یه روز نشستم و همشون رو خوندم. حالا من موندم و یه سری کتاب خونده شده.
جمعه، آذر ۱۱، ۱۳۸۴
محیط تو تعیین می کنه که چه چیزهایی رو بفهمی و چه چیزهایی رو نفهمی. همونه که تعیین می کنه چه چیزهایی رو ببینی و چه چیزهایی رو نبینی.
برو به دنبال دیدن و فهمیدن آنچه از تو دریغ شده است!