aaablog@sent.as
این عکس رو تو وبلاگ My Photographic Diary دیدم و به نظرم خیلی جالب اومد:
من همیشه از این "بازیهای" وبلاگی بدم میومده. تازه کلا از بازیهای وبلاگی بدم میاد،دیگه چه برسه به اینکه واقعا اسمش رو هم گذشته باشن بازی.
حالا از این که بگذریم، الان دیدم یه عده برا خودشون بازی جدیدی در آوردن که اگه بتونن نامرئی بشن چیکار میکنن و بعد هم توضیح دادن که با این نیروی فوقالعاده چطوری میرن روزی شیشتا آبنبات چوبی از بقالی سر کوچه میدزدن یا هر روز برای همسایه بالاییشون جفپا میگیرن یا میرن "نامرئیه نامرئی" روی جدول کنار خیابون را میرن یا میشینن سر چهار راه و قرمز و سبز شدن چراغ راهنمایی رو نگاه میکنن یا دفترمشق فلانی رو هر روز خطخطی میکنن و ...
آره جون خودتون! هیچ کار دیگهای هم نمیکنین!
دهن منو وا میکنن...
در این لحظه رسما تکمیل شدن تمپلیت جدیدم رو اعلام میکنم.
این اولین باره که در خاور میانه تمپلیتی به این شکل (یعنی دقیقا به این شکل) طراحی میشه؛ این پیروزی رو به تمام محققین ایرانی تبریک میگم.
ایجاد هر گرایش دو دوره داره. دوره اول که خیلی طولانیه، دوره شکلگیری ایده اولیهس. این دوره هرچقدر که طولانی باشه و ایده هرچقدر که برای آدم قوی باشه، منجر به گرایش نمیشه. معمولا یه لحظه وجود داره، میشه بهش گفت لحظه تثبیت، که به هر دلیلی، ایده تبدیل به گرایش میشه.
(مثل وقتی که یه شرکت پروژهای رو مدت زیادی طراحی میکنه و بعد ماجرا بیاستفاده میمونه تا وقتی که کارفرما تصویبش کنه).
دارم کم کم طراحی وبلاگ رو عوض میکنم؛ یه مدتی طول میکشه تا کامل بشه. تا اون موقع برام کامنت هم بذارین، راه انداختمش.
الان که خبرش رو خوندم اصلا باورم نمیشد که سایت عکاسی دات کام به این زودی پنج ساله شد. اول مهرماه تولدش بود.
به همه علاقهمندای عکاسی اکیدا توصیه میکنم از این سایت استفاده کنن.
صدای خیلی بلند محتوای گوشدادنی (خوب بود؟) دلایل مختلفی داره. مثلا کسایی که تو مهمونی آهنگ با صدای خیلی بلند میذارن، معمولا هدفشون بیشتر لذت بردنه (چیزی که من نمیتونم درکش کنم). کسایی که تو ماشینشون صدای آهنگ رو بیش از اندازه بلند میکنن هدف دیگهای دارن؛ اون شدن صدا تو اون شرایط و به خصوص در مقایسه با آسناته کر شدن انسان، به نظر من تنها هدفش جلب توجه و به عبارت بهتر هویتسازیه.
کسایی که مراسم مذهبی برگزار میکنن و توش صدا رو به همون اندازه بلند میکنن، به نظر من هدفی از نوع دوم دارن، نه از نوع اول که به نسبت اصیلتره. البته علاوه بر تلاش برای هویتسازی، یه انگیزه دیگه هم وجود داره: باعث میشه احساس کنن یه سر و گردن بالاتر از بقیه هستن و میتونن کارهایی بکنن که بقیه نمیتونن و اون بقیه نباید در مقابل این عده واکنشی نشون بدن؛ حس انحصار دارن، طوری که انگار تمام دنیا برای اونها ساخته شده و سروران روز (که نمیذارن بقیه توش غذا بخورن) و شب (که نمیذارن با اون همه صدا بخوابن) هستن. این یعنی حس قدرت، و قدرت برای اکثر آدما لذتبخشه.
چیزی که نمیدونن اینه که با چنین طرز فکری هیچوقت جامعه سالمی نخواهیم داشت.
امروز داشتم وبگردی میکردم که به وبلاگ مانی منجمی رسیدم. تو صفحه اول این رو دیدم:
There are 10 types of people in the world: those who understand BINARY and those who don't understand it
خیلی خوشم اومد!
بوق ماشین... زنگ ساعت...آژیر دزدگیر... بوق ماشین...بیقبیق مایکروفر...آژیر دزدگیر... فشفش قهوهساز...بوق ماشین...قلقل چایساز... آژیز دزدگیر...آهنگهای تکراری توی ماشین... بوق ماشین...بوق ماشین...بوق ماشین...بوق دزدگیر...
با توجه به افزایش شدید بازدیدکنندههای وبلاگ و اینکه حجم ترنسفرم بیشتر از مقدار مجاز شده، از ابتدای ماه بعد افرادی که رقم سمت راست IPشون فرد باشه، فقط روزهای فرد و افزادی که رقم سمت راست IPشون زوج باشه فقط روزهای زوج میتونن از وبلاگ بازدید کنند. محدودیت گفته شده از ساعت 6 صبح تا 12 شب روزهای غیر تعطیل برقراره و در سایر زمانها میتونین مثل گذشته از اینجا بازدید کنین.
با تشکر
روابط عمومی من
میگن ضرر سیگار برای اطرافیان سیگاری بیشتر از خودشه. ظاهرا روزه هم همینطوره.
فکر کردن یکی از نیازهای اولیه آدمه... مثل غذا خوردن.
کافیه بیشتر از سه چهار ساعت از کامپیوتر دور باشم... بعدش که میشینم پشت لپتاپم و انگشتامو میذارم روی کیبورد، چنان لذتی میبرم که ممکنه کمتر کسی به این وضوع تجربه کرده باشه.
سکه دو رو داره: اونی که میبینیش و اونی که لمسش میکنی.
میخوام از فردا احداث دانشگاه آکسفورد رو به رزومم اضافه کنم!
حال میده.
جدیدا بحثای زیادی در این مورد دیدم. به نظر من نه دلایل کسایی که طرفدار تغییر خط هستن به اندازه کافی توجیه کنندس (یعنی مشکلاتی که وجود داره کم اهمیتتر از اونیه که لازم باشه به خاطرش خط رو عوض کنیم) و نه دلایلی که مخالفین تغییر خط برای حفظ خط کنونی دارن به اندازه کافی قابل اتکاس.
به طور کلی من دلیل زیادی برای تغییر خط نمیبینم و فکر میکنم اصلاح اون منطقیتر باشه. با این حال اگر هم قرار باشه تغییر داده بشه، به نظر من باید از حروفی استفاده کرد که روی کیبوردهای استاندارد انگلیسی هست (بدون حتا یه حرف اضافه) و جهت متن هم چپ به راست باشه. اینطوری حداقل یه سری از مشکلاتی که با نرمافزارها داریم حل میشه.
طبق اعلام هیئت دولت، از این به بعد اصتفاده از کلماتی که دارای حرف "س" یا S باشند ممنوع اصت و تمام وبصایتهایی که این قاعده را رعایت نکنند فیلثر خواهند شد. اداره ثبت نیز اعلام کرد که جهت رفاه حال هممیهنان آماده اصت تا نام تمام افرادی که خلاف قاعده گفته شده اصت را در اصرع وقت تغییر دهد. داوطلبان میتوانند برای دریافت فرمهای مربوطه تا پایان ماه به ادارات پصت صراصر کشور مراجعه کنند.
وقتی کسی رو میبینم که داره در مورد یه مسئلهای، به خصوص مسئله اجتماعی، اظهار نظر میکنه، دایم این جملهها تو سرم میگذره که "چرا چیزی نمیفهمی" یا "کی مجبورت کرده نظر بدی" و در نهایت به این فکر میکنم چهطور حس فهمیدن چیزها به طور غریزی برای آدما جالبه و این انگیزه به جای اینکه باعث بشه آدما بیشتر فکر کنن، معمولا باعث میشه که بیشتر حرف مفت بزنن.
بعد از مدتها به اطلاعات آماری وبلاگم نگاه کردم. یه نفر با سرچ عبارت "بهترین راه مبارزه با افسردگی" به این وبلاگ اومده بود. خواستم این رو برای مراجعه کنندههای احتمالی بعدی بنویسم: با سرچ کردن اینترنت سر خودتون کلا نذارین.
الان که این رو دیدم، گفتم بیام و یه کم بنویسم.
محسن نامجو و عده دیگهای که مدت اخیر ظاهر شدن و نوع کمابیش جدیدی از موسیقی، یا بهتره بگم محتوای موسیقایی رو به وجود آوردن، بحثهای خیلی زیادی رو هم پیش کشیدن. نظر شخصی من اینه که این نوع موسیقی، که من بیشتر از نامجو به کیوسک میشناسمش، تاثیر مثبتی روی فرهنگ جامعه داره، چون گرایشهای بسیار بدی مثل پوشیده حرف زدن رو رعایت نمیکنن.
همه دیدیم که مدت اخیر چه تغییراتی تو گرایشهای نامجو وجود داشته و من احتمال میدم که قسمت خیلی بزرگی از طرفدارهای پر و پا قرصش رو از دست داده باشه. این نامه هم که دیگه گندشو در آورده. نمیخوام متهمش کنم که میبایست طور دیگهای رفتار کنه، چون اون طور دیگه احتمالا متناظر میشه با نابود شدن این آدم و من نمیتونم کسی رو متهم کنم که چرا خودش رو به خاطر بقیه قربانی نکرده. چیزی که الان دلم میخواد بگم، اینه که بیشتر به تمایز اثر و پدیدآورنده اون توجه کنیم. اینکه نامجو کیه، کجا به دنیا اومده، تحصیلاتش چیه و چه چیزهایی گفته، ارتباطی با آثاری که به وجود آورده نداره. حتی اینکه از امروز به بعد چه آثاری به وجود بیاره هم به چیزهایی که قبلا ساخته ربطی نداره. من امیدوارم اون چیزی که به نظرم یه گرایش جدید میاد، در یک یا چند آدم محدود نشه و به صورت سیستمی و فراگیر راهش رو پیش بگیره؛ نامجو هم هر کاری که دلش خواست بکنه و هر چیزی که دلش خواست بگه.
همه مشکل اختلاف نظرهای زیاد در مورد زبان فارسی نیست، مشکل بزرگتر اینه که نظرات اساتید تناقضهای درونی هم زیاد داره!