چهارشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۶
به ما خبر رسیده که پارس آنلاین برای اثبات هرچه بیشتر مادر قحبگی ش وبلاگ ما رو فیلتر کرده.
اول در فکر بودیم که بدیم چوب فلکشان کنند، بعد دیدیم بهتره یه کار دیگه ای بکنیم:
از امروز به بعد، استعمال پارس آنلاین به ایه نحو کان، در حکم معانده با اینترت می باشد.
پ.ن. خودمونیش این می شه که "هرکی از پارس آنلاین اینترنت بگیره خره".
من يه سايت جديد براي خودم راه انداختم. البته قرار نيست جاي چيزي رو بگيره... اين وبلاگ مثل قبل به كار خودش ادامه ميده (با همون سرعت نوشتن متغيري كه هميشه داشته).
سايت جديدم در مورد مسايل كاريمه. يعني يكي كتابهام و اونيكي برنامه ريزي و كنترل پروژه كه زمينه كارمه.
الان سايت رو كاملا نصفه و نيمه راه انداختم و هنوز مشكلات زيادي داره. خوشحال ميشم بهش سر بزنين و اگه دلتون خواست بهش لينك بدين هم كه خيلي عالي ميشه.
سايت اينه:
www.khorramirad.com
پنجشنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۶
هرچيزي كه تو دنيا هست... آدماي جالب، آدماي عوضي، چيزهاي عالي، چيزهاي كثيف... هركدوم قسمتي از وجودت رو بهت نشون ميدن.
معمولا قسمتي از وجودت كه بيشتر ازش فراري هستي رو بيشتر تو دنيا ميبيني.
يه قبيله آفريقايي هست كه افسانه آفرينش مخصوص خودش رو داره.
اونها اعتقاد دارن كه خداوندي وجود داره، و اين خداوند جهان رو در 4 روز آفريد و روز پنجم نشست كناري و خودارزايي كرد.
اين اعتقاد اونها همه چيز رو تحت تاثير قرار داده. مثلا اعتقاد دارن هركسي كار بدي كنه، ميره به جهنم.
اينم يادم رفت بگم...
از دست دادن هر چيز، يا خلاص شدن از دست هر چيز،
تركيب عجيبي از احساسات خوشآيند و ناخوشآيند به وجود مياره.
احساسي كه نبود هر چيز به وجود مياره، كاملا بستگي داره به چيزهايي كه وجود دارن، چيزهايي كه ميتونستن وجود داشته باشن و ندارن، چيزهاي ديگهاي كه وجود داشتن و ديگه وجود ندارن و...
احساسي كه در مورد چيزها داريم، هيچوقت كاملا متعلق به خود اون چيز نيست. يه جور نشاندهنده وضعيت آدم در قبال دنيا، اززاويه ديديه كه كمي به اون چيز ربط داره.
دوستها و آشناها ميان و ميرن...
خوانندههاي وبلاگ هم ميان و ميرن...
خود من... خود من هم ميرم و يه جور ديگه ميام... جور ديگه هم ميره، يه جور ديگه جاشو ميگيره...
بعضي دوستا ميمونن...
بعيد نيست بعضي خوانندههاي وبلاگ هم بمونن...
بعضي عناصر وجودي من هم موندن و لابد بعدا هم ميمونن...
شنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۶
الان كه يه سري برنامههاي دانشكده فلسفه علم رو ديدم... عكسها... استادا... و حتا بعضي از همدورهايهاي خودم رو... حسابي حالم گرفته شد. كاملا از فلسفه علم دور افتادم... برخلاف علاقم.
وقتي حسابش رو ميكنم، ميبينم كه از هنر هم دور افتادم. اون هم بر خلاف علاقم.
ولي چارهاي نيست. همه كار رو نميشه با هم انجام داد، و اين خيلي دردناكه. آدم چنتا چيز رو خيلي دوست داره، اونوقت بايد فقط يكيش رو انتخاب كنه.
به هر حال، اون حس بد باقي ميمونه.
دوشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۸۶
دیشب خواب دیدم دارم وبلاگ می نویسم.