aaab

aaablog@sent.as

جمعه، آذر ۰۷، ۱۳۸۲
بعضي چيزا هست که آدم وقتي ندارتشون بيشتر احساس ميکنه لازمشون داره، و بعضي چيزا هم هستن که وقتي آدم گيرشون مياره تازه ميفهمه چقدر لازمشون داشته.
(مثال براي نوع اول اسکنر و براي نوع دوم سي دي رايتر)
ممکنه بشه دو چيز پيدا کرد که به هم ربطي نداشته باشن ؟
پنجشنبه، آذر ۰۶، ۱۳۸۲
وقتي طلبکارانه تو روي طرف مي ايستي و مي پرسي "مگه جرم من چيه که بايد چنين تاواني بپردازم" و انتظار دليل منطقي داري، بايد آمادگي اينم داشته باشي که اگه طرف ازت پرسيد "چرا پرداخت تاوان نياز به جرم کردن داره" جوابي منطقي بهش بدي.
زندگي پيش پا افتاده ترين چيزيه که ميشه تجربه کرد.
اقوام یکی از دوستای قدیمی من که مجسمه سازه جدیدا یه سایت زده.
همین !
چهارشنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۲
آقای مهندس عکاسی میکنن !

سه‌شنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۲
بخوريد و بياشاميد، ولي فرمانبرداري را فراموش نکنيد.
تو این روزای آخر ماه رمضون، دیندارها خیلی خوب میتونن بفهمن که چطوری اعتقاداتشون وابسته به آخوندهاییه که ممکنه ادعا کنن ازشون بیزارن. آخوندهان که تعیین میکنن کدوم روز پایان روزه داریهاتون باشه و چون اون روز نباید روزه بگیرین، باید کاملا دقت کنین که این آخوندها چی کشف میکنن. البته اگه دقیقتر باشیم میبینیم که آداب و رسومی که در این عبادتهای خودتون رعایت میکنین هم هیچکدوم تو قرآن نیستن و عملا برای اینکه "دینداری" کنین لازمه که باز هم به آخوندها مراجعه کنین. آخوندها هستن که به شما میگن دقیقا چطوری باید دیندار باشین.

خلاصه میکنم، اسلام بدون آخوند نمیتونه وجود داشته باشه.
چیزی که در مورد هنرمندای غیر معروف "نقص" یا "ضعف" اسم میگیره، در مورد هنرمندای معروف اسمش "سبک" میشه.
"فردا روز دیگه ایه"
امروز هم روز دیگه ای بود. ظاهرا "دیگه" بودن مشکل رو حل نمیکنه.
وقتی داری سعی میکنی کسی رو از اشتباه در بیاری، به این فکر کن که اون بیچاره ممکنه تنها چیزی که تو زندگی داره همون حماقتش باشه که سعی میکنی ازش بگیری. دلت میاد؟
شنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۲
خيلي بده که شهروندان به حقوق هم تجاوز کنن. بعضي وقتا مرجع قدرت اين اجازه رو به گروهي از شهروندان ميده، و البته اون موقع ديگه اسمش تجاوز نيست و ستوده هم ميشه و "وجدان ساز"، که همون مرجع قدرته، کاري ميکنه که وجدان فرد متجاوز عوض اينکه جيليز ويليز کنه قربون صدقش هم بره؛ براش پاداشهاي واقعي و خيالي هم در نظر گرفته ميشه.

اينه چيزي که بهش ميگن آدم !
یه پیشنهاد: آب انار گلاسه !
خودم دیشب تستش کردم.
یه بازیگر خوب اونیه که ندونه بازیگره.
جمعه، آبان ۳۰، ۱۳۸۲
کوه: تو کافه نشستم که هم چایی و گردو بخورم، هم باتری دوربینم شارژ بشه. یه نفر با قیافه ی درویش مآبانه نشسته و یه بند حرف میزنه. بهش میگن درویش. از اون آدماییه که اگه فحش های خوار مادر استفاده نکنین چهارچوب زبانیشون کارکردشون از دست میده. میگفت"به یارو آخونده گفتم شما آخوندا خیلی خوارکسده این. گفت ببین ما خوارکسده ها چقدر مهمیم که هم تو عروسیاتون مارو میارین هم تو عزاتون".

هزار امتیاز برای آقای آخوند.
ماها خیلی سطحی با مسایل دینی برخورد میکنیم. همون کسایی که راه به راه به دین فحش میدن، دین همه ی زندگیشونو تعیین میکنه. حتا آخوندا که در مرز انتقاد از دین قرار گرفتن هم توسط همین مردم به طور غیر مستقیم تایید میشن. فقط بلدین غر بزنین !
پنجشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۸۲
نميدونم اين کسالت پريوديک چاره اي داره يا نه. البته من طرفدار تنوع ام، ولي اين مدلش ...
به واضح ترينِ چيزها بايد شک کرد.
سه‌شنبه، آبان ۲۷، ۱۳۸۲
امروز براي اولين بار به گالري آريا رفتم. نمايشگاه عکس گروهي بود که قسمتيش آبستره بود و قسمتي کمابيش کانسپچوآل. چندان خوشم نيومد.

تو اين گالري يه سري کلاسهاي هنري هم برگزار ميشه، که چون نحوه ي ارائه ي اونها به نظرم خيلي خوب اومد (مثلا اينکه توش تحصيلات و سوابق مدرسها همراه با سيلابس تک تک درس ها توضيح داده شده) ميخوام اينجا ليستشون کنم:

چاپ سيلک، آبرنگ، مجسمه سازي، مباني رنگ و بافت، تجربه ي عملي سبکها، مجسمه سازي، تصويرسازي، تاريخ هنر، طراحي، هنر در دنياي کودکان، تاريخ هنر ايران، گل و مرغ، نقاشي کودکان، نقاشي، تاريخ هنر، نقد آثار هنري، آشنايي با هنر معاصر.
دوشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۲
قضاوت نکردنم به خاطر ندونستن نیست، به خاطر دونستنه !
یکشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۲

زندگيت به يه تار مو بستس. تار مويي که پدرتو در مياره تا پاره بشه !
وقتي پيشرفتش به يه حدي برسه، بهترين کاري که ميتونن بکنن اينه که اون پا رو قطع کنن تا طرف زنده بمونه. به يه جايي که برسه بايد کندش و انداختش دور؛ هميشه راه بازگشت وجود نداره.
شنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۲
دلم ميخواد بميرم ... در سن 150 سالگي.
يک شرکت معتبر ساختماني براي تکميل کادر خود نياز به يک جادوگر با سابقه ي کافي دارد. لطفا متقاضيان تا پايان وقت اداري امروز اپليکيشن خود را بر روي ميز مديريت شرکت ظاهر فرمايند.
هيچ چيز به اندازه ي آفرينش ارضا کننده نيست.
حالا که به سلامتي مد تغيير کرد و همه دارن به خاتمي گير ميدن، از فرصت استفاده ميکنم و يادآوري ميکنم که من از روز اول بهش بد و بيراه ميگفتم.
اوه ! [دارم به ساعتم نگاه ميکنم و چشمام گشاد شده، قاعدتا لبم هم کمي موقع گفتن "اوه" غنچه شده و تمام اينها در حاليه که يه تيشرت آبي نفتي، يه شلوار کِرِم، کفش مشکلي، جوراب مشکلي و شرت نارنجي به تن دارم و کيفي بر روي دوشم هست و کلاغي هنگام "اوه" گفتن من به هوا ميپره و مردک احمقي که از کنارم ميگذره اندکي (فقط اندکي) به طرف من برميگرده و از پشت عينکش منو نيگاه ميکنه] ديرم شده ...
جمعه، آبان ۲۳، ۱۳۸۲
بچه که بودم تو مدرسه با چند نفر ديگه اکيپ واره اي داشتيم که زنگ تفريح ها با هم ميگشتيم و حرف ميزديم. چيز زيادي يادم نيست، فقط چند صحنه. مثلا يکيش اين بود که يکيشون گفت تو فلان کشور رستورانهايي هست که توش گارسونها مردها و زن هاي لخت هستن. به نظرم اومد خالي ميبنده.

تو اون جمع جاي چنداني نداشتم، شايد خودم رو تحميل کرده بودم. تو تصميم گيريها چندان نقشي نداشتم، و وقتي حرف ميزدم توجه ديگران جلب نميشد. يادمه يه بار يکي از بچه ها اوقاتش تلخ بود، همه کلي نازشو کشيديم. چند وقت بعدش من خودمو بد اخلاق کردم که نازمو بکشن، ولي هيچکس حتا نفهميد که من بدخلق شدم. وحشتناک بود !

متاسفم، آخر داستان يادم نمياد !
آدماي قوي تو خودشون ميميرن، بدون اينکه کسي بفهمه.
من حوصله ي تحقيق کردن ندارم، اگه کسي جوابش رو ميدونه لطفا بهم بگه :
از نظر روانکاوها يا روانشناس هاي مختلف، ساديسم و مازوخيسم اکتسابيه (اگه هست به چه چيزهايي ربط داره و محدوديت هاي جنسي تا چه حد توش نقش دارن) يا نه.
چطور مسلمونی که تو قرآنش اومده خدا کافرانی رو به بوزینه تبدیل کرده به خودش اجازه میده با شنیدن این خبر که زنی بعد از بی احترامی کردن به قرآن تبدیل به یه حیوان شده مثل یه نفر بی دینِ علم پرست اون رو با نیشخند احمقانه فرض میکنه ؟!
پنجشنبه، آبان ۲۲، ۱۳۸۲
قاتل خود را دوست بدارید.
سه‌شنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۲
بالاخره سایت عکسهام رو آپدیت کردم. الان 108 تا عکس توشه.
مدت زیادی منتظر بودم که فضای سایتم زیاد بشه تا بتونم نسخه ی جدید رو پابلیش کنم، که نشد ! آخرش سایت عکاسی دات کام یه مقدار فضا بهم قرض داد که یعنی دارم ازش تشکر میکنم.

احتمالش زیاده که تو طرح جدید اشتباهاتی وجود داشته باشه. اگه چیزی پیدا کردین ممنون میشم بگین.
روی صحبتم با خودمه:
اگه زمانی دیدی کارهای مهمی بوده که انجام ندادی، و اگه قصد داشتی مقصرها رو پیدا کنی، اولین نفر اسم خودت رو بنویس.
زنده باد تهوع ! حداقل یه آرامشی میده.
بذارین براتون یه چیزی رو روشن کنم... نه ولش کن. یاد افلاطون افتادم که میگفت اگه کسی چیزی رو ندونه نمیتونه یاد بگیره.
مثل اینکه جدیه:
شنبه 8 آذر، ساعت 7، کافی شاپ برج سفید (نزدیک محل کارمه، ولی نه ساعت 7 شب !!!!) قرار بچه های شبکه ی پیام.
اینکه به اون مربوط میشه یا نه، مسئله ی دیگه ایه. مهم اینه که اگه بتونه این خلا بزرگِ ناشی از فرهنگ رو در زندگی من پر کنه، پیشم جایگاه بسیار مهمی پیدا میکنه. از طرف دیگه اگه در جایگاهی قرار بگیره که انتظار بره چنین کاری بکنه، و نکنه، عملا با جبر محیطِ مزخرفِ من همسو شده و باید به من حق داد که حالم ازش به هم بخوره.
دوشنبه، آبان ۱۹، ۱۳۸۲
یه زمانی خوشحال بودم که کامنتهای وبلاگم خیلی سطح بالا هستن.
تو رادیو یه حدیث گفت: عبادت ماه رمضان از هزار ماه عبادت برتره.
با این حساب 30 روز عبادت ماه رمضون میشه معادل 900,000 روز عبادت معمولی (و البته دقیقتر که بگیم یعنی از اون تعداد روز عبادت هم بهتره). حالا اگه حساب کنیم میبینیم کسی که فقط ماه رمضون عبادت کنه 96/99% عبادتهاش رو انجام داده. خوب، حالا شما بگین، یه نفر نباید احمق باشه که به خاطر چهار دهم درصد 11 ماه (یعنی حدود 92%) سال خودشو به زحمت بندازه؟

پ.ن. اگه مسلمون هستین زیاد مسئله رو جدی نگیرین، خداي شما رياضيش خيلي ضعيفه.
شنبه، آبان ۱۷، ۱۳۸۲
مسافرت بودم همی ...


حماقتت برام قابل احترامه.
"خدا" خارج از "دين" معنا نداره.
استبداد ديني اين خوبي رو داره که باعث ميشه آدم قدر ساده ترين و پيش پا افتاده ترين حقوق خودش رو هم بدونه.
هيچوقت نفهميدم اين آدما براي چي زندن.
يه لگد، فقط يکي !
زندگي يه نمايش کمديه، از نوع بسيار لوسش.
سه‌شنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۲
حماقت ... حماقت هم مسئله اي درون پارادايمي ست.
تصور وجود مرجعي که پاسخ تمام سوالها رو داشته باشه، حتا اگه هيچوقت اونها رو به آدم نگه، باز هم به شدت خوش آينده.
فهميدن يک اتفاق درون پارادايمي ست.
راه غير بن بست امتيازش به بن بست اينه که تهش بسته نيست و به راه ديگه اي ميرسه. اون راه هم يا بن بسته يا به راه ديگه اي ميرسه که اون هم چون راهه يا بن بسته يا ...
و اين امتياز راهيه که بن بست نباشه. نه اينکه به جاي خاصي برسه، همين که رسيدن به بن بست رو به تاخير ميندازه يا اون رو با چرخشي بي ثمر جايگزين ميکنه خيلي خوبه؛ چون تو همين پيچ و خم هاست که فرد حقيقت ناخوش آيند بن بست رو موقتا فراموش ميکنه.
زندگي يک فراموشيست.
دوشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۲
حتا وقتي ميخوان ادا در بيارن هم فقط ميتونن اداي ادا در آوردن رو در بيارن.
"زندگی آدم به یک ژتون می ماند . آدم یک ژتون است که در یک ماشن خودکار انداخته می شود."
از وبلاگ خداحافظ گری کوپر
دوست دارم مثل يه ناشي بازي کنم، چون در اين حال بازي زياد جدي نميشه.
یکشنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۲
شايد يه روزي زندگي بفهمه که چقدر با کارام مسخرش کردم، و شايد يه روزي بفهمم که اين نقشه ي خودش بوده که من فکر کنم دارم مسخرش ميکنم.
شنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۲
آپولون با دستان خونین بر سر جنازه ی دایونوسوس ایستاد و قهقهه سر داد. پنهانی جرعه ای شراب نیز به سلامتی پیروزی اش نوشید.