aaab

aaablog@sent.as

شنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۲
اوه ! [دارم به ساعتم نگاه ميکنم و چشمام گشاد شده، قاعدتا لبم هم کمي موقع گفتن "اوه" غنچه شده و تمام اينها در حاليه که يه تيشرت آبي نفتي، يه شلوار کِرِم، کفش مشکلي، جوراب مشکلي و شرت نارنجي به تن دارم و کيفي بر روي دوشم هست و کلاغي هنگام "اوه" گفتن من به هوا ميپره و مردک احمقي که از کنارم ميگذره اندکي (فقط اندکي) به طرف من برميگرده و از پشت عينکش منو نيگاه ميکنه] ديرم شده ...
ادامه ماجرا...