aaab

aaablog@sent.as

چهارشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۵
همیشه با دیدن و شنیدن بعضی کلمه ها یا عبارت ها مشکل داشتم؛ یه نمونه ی خوبش چیزیه که چند وقت پیش تو یکی از وبلاگا که یادم نیست کدوم بود ولی احساسم می گه که از وبلاگ های مورد علاقم بود خوندم: "بدیهی ست که".
این ماجرا دو قسمت داره: یکی مفهوم اون کلمه یا عبارته (یعنی مثلا از معنایی که داره خوشم نمیاد) و دومی خود اون کلمه یا عبارته. این دومی جالب تره، مثلا ممکنه از یه کلمه یا عبارتی بدم بیاد، ولی از مترادف ها یا معادل هاش بدم نیاد. این دومی احتمالا برمیگرده به کانتکس؛ اون عبارت تو کانتکس هایی استفاده می شده که خوشم نمیومده.

به هر حال... الان داشتم یه سری چیزا می خوندم... یه دفعه ای احساس کردم از کلمه ی "است" خیلی بدم میاد و چشم دیدنش رو ندارم! به نظر خطرناک میاد.

حالا اگه کسی نوشته های منو تحلیل کنه که تعداد تکرار این کلمه ی لعنتی توش از متن های مشابه کمتر بوده یا نه، خیلی ازش خوشم میاد. البته مسلمه که وبلاگ برای این کار مناسب نیست، چون توش محاوره ای می نویسیم. راستی، اگه کسی دلیلی برای محاوره ای ننوشتن (مثلا تو کتابا) به نظرش می رسه بهم بگه.
ادامه ماجرا...