aaab

aaablog@sent.as

شنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۴
صبح که از لبه ی تخت آویزون شدم که زنگ ساعتم (بهتره بگم موبایلم) رو خاموش کنم، زیر لب گفتم "خیلی گهه". بعد برگشتم سر جای اولم، به سقف نگاه کردم، و گفتم "نمیدونم چی، ولی خیلی گهه".
الان اومدم سر کار. با اینکه نیم ساعت از شروع وقت کاری گذشته، هنوز بیشتر همکارام نیومدن.
ادامه ماجرا...