aaab

aaablog@sent.as

دوشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۴
خوابی که دیشب دیدم واقعا منحصر به فرد بود.
با عده ای رفته بودم جایی... انگار مسافرت رفته باشیم. سوار اتوبوس بودیم و من فهمیدم که کیفم رو یه جایی جا گذاشتم.
خیلی اعصابم خورد شد، چون قسمت بزرگی از زندگیم توی کیفمه. همینطور که حالم گرفته بود، دستم رو زده بودم زیر چونم و داشتم از پنجره بیرون رو نگاه می کردم. با خودم گفتم "ولی عیب نداره، از خواب که بیدار بشم کیفم بازم پیشمه"!
خیلی عجیب بود که تو چنین خوابی، از خواب بودنم خبر داشتم. آخه خوابش خیلی عمیق بود. عجیبتر این بود که همیشه وقتی توی خواب میفهمم خوابم، یه جوری ادامه ی خوابم قطع میشه، یا میتونم بگم کل ماجرا زیر سوال میره. ولی این بار اینطور نبود، اینکه میدونستم خوابم اصلا باعث نشد که خوابم از بین بره. حتا، در این مورد که بعد از بیدار شدن کیفم دوباره پیشمه هم دچار تردید شدم.
ادامه ماجرا...