aaab

aaablog@sent.as

شنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۲
هرچی زندگی فرد پیچیده تر بشه، با خودش بیگانه تر میشه. منظورم اینه که منِ فکر کننده و من احساس کننده (که بهش میگم ایگو و متاایگو) ی اون فرد بیشتر و بیشتر با هم فاصله میگیرن و کمتر هم رو درک میکنن؛ طرف چیزهایی در مورد خودش فکر میکنه که با واقعیت خیلی فاصله داره. وقتی فرد کاملا ساده باشه، اصلا تمایزهای درونیش رو فراموش میکنه و حتا ادعای خاصی هم در مورد خودش نمیکنه، فقط به وضوح و به شکلی غیر کلامی خودش رو درک میکنه.
ادامه ماجرا...