aaab

aaablog@sent.as

یکشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۲
خیلی وقتا تو طول روز آدمایی رو میبینم که دلشون میخواد با من بحث های روشنفکرانه بکنن، ولی من اصلا رقبت نمیکنم باهاشون حرف بزنم. به نظرم میاد یه سری کلمات رو پشت سر هم ردیف میکنن که به اندازه ی کافی روی ارتباط اونها با هم کار نکردن. بعضی ها که میفهمن رشتم فلسفه س با علاقه ی زیادی باهام صحبت میکنن (معمولا سیاسی) و من هم فقط نگاهشون میکنم.

دیروز از دیوار صدا در اومد، از من در نیومد. نیم ساعت حرف زد و من دیگه کم کم تو فکر راه فرار بودم. یه دفعه ای دیدم گفت که ایرانیها بهترین دینهای دنیا رو داشتن که الان گیر این اسلام افتادن. هیچ دینی به پای "مهرپرستی"، آیین مهر، که همون آیین زرتشته نمیرسه (بابا آیین مهر یه چیزه، زرتشت یه چیز!) . مثلا شما گاتاها رو بخون، چنین گفت زرتشت رو بخون ببین چقدر این دین حرفای قشنگ زده !

اونیکی ساعت ها از به قول خودش مسخره بازیها و کثافت کاریهای اسلام حرف زد و حتا علی رو هم (که آخرین سنگر شیعه هاس) نقد کرد، و من تمام این مدت فکر میکردم پس این آدم رو چه حسابی تمام ماه رمضون روزه گرفت!
ادامه ماجرا...