aaab

aaablog@sent.as

جمعه، تیر ۱۳، ۱۳۸۲
و اما پنجشنبه و جمعه ي من به طور کامل وقف خدمت به جامعه شد !
اين دو روز، که هر روز حدودا ده ساعت کار کرديم، مشغول تهيه ي برنامه ي زمان بندي يه زندان بوديم. يه زندان که قراره طرفاي فرودگاه بين المللي ساخته بشه (برنامه ي اون فرودگاه رو هم ماها نوشته بوديم) و زندانهاي متفرقه ي شهري منتقل بشن به اونجا (احتمالا به جز اوين).

من نقشه ها رو خيلي گشتم، ولي اتاق شکنجه پيدا نکردم. احتمالا اسم سازمانيش يه چيز ديگه ايه. مثلا من به "آشپزخانه" مشکوکم. البته به انباري بود که اول فکر ميکردم اونه، ولي بعد ديدم که احتمالا اتاق شکنجه بايد کف و ديوارش عايق باشه و کاشي سراميک بشه، براي همين هم ذهنم رفت طرف آشپزخونه.
حالا تا ببينيم چي ميشه.
ادامه ماجرا...