aaab

aaablog@sent.as

چهارشنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۲
به بهونه ی نمایشگاه هم که شده دارم زنگ میزنم به یه سری از دوستا و آشناهای قدیمی؛ خیلی جالبه. بعضهیا رو وقتی زنگ میزنم اصلا انتظار ندارم منو یادشون بیاد، ولی البته بلافاصله یادشون اومد. چنین حرف زدنهایی هم نمیتونه کوتاه باشه. احتمالا میبایست یکی دو ماهی زودتر دست به کار میشدم. باید فردا صبح کارامو ببرم تو گالری نصب کنم.
ادامه ماجرا...