aaab

aaablog@sent.as

پنجشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۲
دیروز رفتم انتشارات. بالاخره صفحه بندی رو شروع کردن، و البته خیلی با عجله. یه دفعه ای به من فشار آوردن که تا دوشنبه کلی چیزا رو آماده کنم که کار بره برای لیتوگرافی. این قسمتش متاسفانه بی برنامگی بود، چون تو این فرصت زیادی که گذشت میتونستن به من بگن که سر فرصت ایندکس و واژه نامه در بیارم، نه اینکه بین این همه کارم که همینطوریش هم داره پدرم رو در میاره دو سه روزه اونا رو همراه با کلی چیز دیگه کامل کنم.

گفت که احتمالا تا موقع نمایشگاهم کتاب آماده میشه.
ادامه ماجرا...