aaab

aaablog@sent.as

یکشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۲
دیشب خواب دیدم که دارم با یه توپ تنیس بازی میکنم، از دستم میفته تو رودخونه و قل میخوره میره. من هم میرم بگیرمش. یه جایی بود مثل پایینهای کوه، دور و برش خونه و درخت. کم کم که دنبال توپه رفتم پایین، به جاهای عجیبی رسیدم. چیزی برای تعریف کردن ندارم، ولی فضای خیلی سنگین و عجیبی بود. تاریک، مبهم، و غیر عادی. توپ هم ناپدید شد، ولی من هنوز دنبالش میگشتم...
ادامه ماجرا...