aaab

aaablog@sent.as

شنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۲
یه تابلو بود که ازش بدم نمیومد، ولی چندان هم نمیپسندیدمش. بعد از سی چهل بار که دیدمش، کم کم احساس کردم ازش خوشم اومده و به نظرم هنرمندانه میاد.

داشتم به این فکر میکردم که شاید به خاطر قرار گرفتن اون تابلو در جایی که از نظر من هنریه، کم کم ناخودآگاهم قبول کرده که اون تابلو رو هنری بدونه. اگه اینطور باشه، میشه گفت که سلیقه های ما به نوعی استراتژی ماست. مثلا اینکه من بگم این کار قشنگه یا نه، ممکنه به جای اینکه به معنی انطباق یا عدم انطباق اون با معیارهای زیبایی شناختی درونی من باشه، به این معنی باشه که من به جمعی که این تابلو به اونها تعلق داره احساس تعلق خاطر میکنم یا نه. بده، نه ؟
ادامه ماجرا...