aaab

aaablog@sent.as

سه‌شنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۱
ديدم يه گل با روبان سياه روي ميزش گذشتن. وقتي رفتم جلوي ميزش، ياد آخرين باري افتادم که ديده بودمش. دقيقا پشت همين پنجره ي طبقه ي يازدهم بود، و مثل امروز برفي. کمي در مورد هوا و قشنگي کوه ها حرف زديم؛ و امروز که حدود يک ماه از اون روز ميگذره، اون موجود دوست داشتني 23 ساله ديگه زنده نيست. بدون هيچ بيماري قبلي ... دو روز بستري، و بعد خدافظ.
ادامه ماجرا...