aaab

aaablog@sent.as

شنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۱
ميخوان اعدامش کنن، اون هم به خاطر يک سخنراني. به خاطر حرفهايي که زده، و به خاطر فکرهايي که کرده. هيچ کس حق نداره اونطوري که دوست داره فکر کنه و افکارش رو بيان کنه !
واي واي ! من نميتونم باور کنم اينطور به وضوح آزادي بيان و آزادي انديشه رو از ماها ميگيرن و ماها هم مثل گوسفند سرمون رو انداختيم پايين و هيچي نميگيم. پسفردا که فلان اتفاق و بهمان اتفاق افتاد نياين بگين چرا اينطوري شد، تقصير خودمونه. خاک بر سر شما و من که هرکاري دلشون ميخواد باهامون ميکنن !

من اصلا طرفدار خشونت و حرکتهاي انقلابي نيستم، نميخوام بگم بريزيم تو خيابون و لاستيک آتيش بزنيم. چنين چيزهايي هيچوقت کارا رو درست نميکنه، بايد درمان رو از افکارمون شروع کنيم، مشکل اونجاس.

اگه همون آدم تو سخنرانيش به من بي احترامي کرده باشه، هيچکس کاريش نداره، و من هم اگه شکايت کنم حداکثر يه مقدار جريمش ميکنن. در حالي که وقتي اون به کس ديگه اي اهانت کرده (فرض کنيم اهانت بوده) ميخوان اعدامش کنن. چطور به خودشون اجازه ميدن بين من و اون فرد، که هردو انسانيم تبعيض قايل بشن که بي احترامي به من رو اصلا چيزي حساب نکنن و بي احترامي به اون رو فاجعه؟

بذارين خلاصش کنم : از ماست که بر ماست.
نه کار چرخ گردونه و نه ايراد از حکومت (که هر حکومتي وقتي با يه مشت گوسفند طرف باشه همينطوري ميشه) ايراد از ماست.
ادامه ماجرا...