aaab

aaablog@sent.as

جمعه، آبان ۱۷، ۱۳۸۱
من اصلا به کل پشيمون شدم. بعد از جلسه ي اول سنگنوردي، ديگه پامو اونجا نذاشتم. اول اينکه چيز اعصاب خورد کنيه؛ آدم خودش رو در حالتي قرار ميده که يه کم بهش سخت بگذره. يعني هموني که بهش اصطلاحا ميگن مازوخيسم.

جلسه ي اول که رفتم، گفتم لابد الان مربيه مياد و يه سري اصول اوليه رو بهم ميگه و بعد ميگه برو بالا. وقتي رفتم، مربيه گفت "خوب، برو بالا !"، من يه کم تعجب کردم، ولي بعد گفتم حتما ميخواد من برم بالا و اونجا بهم بگه که بايد چيکار کنم. رفتم بالا، و بعد مربيه شروع کرد "آفرين برو، باريکلا ! تو ميتوني، قوي باش، برو برو برو، يه کم مونده، تسليم نشو، من ميدونم تو ميتوني ..."
ادامه ماجرا...