aaab

aaablog@sent.as

چهارشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۱
خدا خیلی بهش رحم کرد !!@$!!

درست همون وقتی که من رسیدم تو سلمونی، یکی دیگه هم اومد و به سلمونیه گفت "فلانی، شنیدم درب و داغون شدی !"
اون هم شروع کرد به تعریف کردن که چطوری تو جاده تصادف میکنه، دوتا دستش صدمه میخورن، یکیش استخونش علاوه بر شکستن از دستش قلمبه میزنه بیرون، و یه چشمش هم صدمه میخوره و یکی از پاهاش هم خوب حرکت نمیکنه؛ و گقت که نزدیک به یک ماه تو خونه استراحت میکرده و الان هم بیشتر از یه ساعت نمیتونه مداوم کار کنه.
بعد از همه ی اینا گفت "ولی خدا خیلی بهم رحم کرد، اگه فقط یه کم اونورتر میخورد به سرم، الان مرده بودم" !

من نمیدونم چطوریه که وقتی این جناب خدا اون همه بلا سر این آورده بهش "بدی" نکرده، ولی وقتی که اوضاع رو از اونی که هست بدتر نکرده (یعنی دیگه گندش رو در نیاورده)، میگه "بهش رحم کرده".
ادامه ماجرا...