aaab

aaablog@sent.as

جمعه، مهر ۱۹، ۱۳۸۱
يه مطلب جالب ديدم تو وبلاگ کتاب ماسه اي (درست نوشتم ؟) : http://sandbook.blogspot.com/
حالا از طرف خودم نقل ميکنم ...
دو راهب دلشون ميخواسته که موقع مراقبه چپق بکشن. بعد جداگانه ميرن از استادشون اجازه بگيرن، و استاد به يکيشون اجازه ميده، و به اونيکي اجازه نميده.
اوني که نتونسته بوده اجازه بگيره گفته بوده "استاد، ميتونم موقع مراقبه چپق بکشم ؟"
و اونيکي گفته بوده "استاد، ميتونم موقع چپق کشيدن مراقبه کنم ؟"

حکايتهاي خاور دور خيلي قشنگ و نکته سنجانه هستن. اگه به جاي گرايش شهودي استدلالي هم بودن، بزرگترين قطب انديشه در جهان ميشدن.
ادامه ماجرا...