aaab

aaablog@sent.as

پنجشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۱
چند روز پيش مدير مسئول يه مجله ي جديد دانشگاه قديمم بهم زنگ زد و ازم خواست که باهاشون همکاري کنم. من هم گفتم که "باشه، براتون مقاله ميفرستم"، ولي پيشنهاد کرد دبير بشم، و من هم با قاطعيت تمام رد کردم !! (مثل تو فيلما)
از مجله ي قبليمون هم استعفا داده بودم، و قرار شد که يه شماره ي ديگه هم همکاري کنم تا يه نفر به جام پيدا بشه (که ميدونم نميشه، نويسنده نداريم، چه برسه به دبير سرويس !).
متاسفانه همشون زور زيادي زدن بودن. مجله ها رو ميگم. دانشگاهمون لياقت اون هم زور زدن ماها رو نداشت. من مثلا دبير سرويس انديشه بودم. يه مقاله به اسم خودم مينوشتم، دوتا به اسم مستعار، يکي هم از يه جايي ميرسيد. اين ميشد سرويس انديشه ! کار من هم تموم نميشد، صفحه بندي هم با من بود !!
آخرش چي ؟ هيچي.

متاسفانه يه تغيير بد تو اين دو سه سال به وجود اومده. اون قديما وقتي يه شماره ي مجله رو در مياورديم و ميبرديم براي فروش، همش "ذوب" ميشد و دو سه روزه تموم ميشد، ولي الان ... بچه ها ميرن و ميان، و خيليهاشون حتا يه نگاه هم به مجله ها نميندازن !
چرا انقدر بي تفاوت شدن ؟
ادامه ماجرا...