aaab

aaablog@sent.as

سه‌شنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۱
من هيچوقت با فلسفه هاي زبان ميونه ي خوبي نداشتم. الان تو کتابخونم گشتم، سه تا کتاب درباره ي ويتگنشتاين داشتم، اومدم بخونم، حوصله نداشتم.
ويتگنشتاين يه جايي اشتباه خيلي خيلي بزرگي کرده. فکر ميکنم تو فلسفه ي دومش بود، ولي مطمئن نيستم. جايي که به عنوان مثال از بازي اسم ميبره (و البته ايراد کاملا کليه، نه محدود به اين مثال) اينطور ميگه که ما هيچ تعريف مشخصي براي بازي نميتونيم ارائه کنيم، و در عين حال بازي کلمه ايه که مصداقهايي داره؛ مصداق داره، ولي هيچ تعريفي نداره که همه ي اونها رو پوشش بده. خودش در اين مثالش چيزهايي که ميتونن صفت بازيها باشن رو اسم ميبره، و براي هرکدوم مثالهايي مياره از بازيهايي که اونها رو نداره، مثلا در مورد برد و باخت، بازيهاي يک نفره، مثل بازي بچه اي که توپ رو ميزنه به ديوار و ميگيرتش رو مثال ميزنه. در کل ميخواد بگه بازيها هيچ وجه مشترکي ندارن، ولي ...
اشتباه بزرگ ويتگنشتاين اينه که فکر ميکنه براي اينکه بتونيم يک مجموعه ي تعريف داشته باشيم، بايد بين اجزاي اون عملگر "و" داشته باشيم، و به طور کل فراموش کرده که ميتونيم از "يا" هم استفاده کنيم، و البته اکثر تعريفهاي ما، و بالاتر از اون، اکثر قوانين و آيين نامه ها و روابط ما، بر همين اساس تنظيم شدن. در مورد بازي هم مجموعه ي تعريف ما يه چيزي هست تو مايه هاي :
A or (B & C) or D or E or (F& G & H) or I
الکي دوست دارن مسئله رو بپيچونن !
آخرش بايد يه بار بشينم اين فلسفه هاي زباني رو بخونم سر در بيارم چيه ...
ادامه ماجرا...