aaab

aaablog@sent.as

یکشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۱
ديروز بالاخره يادم افتاد. تعجب ميکنم از اينکه چطور سلسله ي وقايع باعث شد چنين چيز مهمي رو فراموش کنم. منظورم يکي از مهمترين دلايل شرکتم تو اون نمايشگاه بود.
يکي از مهمترين دلايل من اين بود که بعد از شرکت در حداقل يک نمايشگاه، بتونم با استفاده از گواهي اون گالري، از کتابخونه ي موزه ي هنرهاي معاصر استفاده کنم. الان ميتونم، اين عاليه.
گواهي گالري الان روي ميز کناريمه، تو يه پوشه ي سفيدرنگ، که از خود گواهي کوچيکتره و کناراي اون کاغذ گلاسه ي قهوه اي بدترکيب ازش بيرون زده. گواهي اي که توش يه غلط نگارشي دايما داره چشمک ميزنه. ولي تمام اين مسخرگيها رو اونا مي پذيرن، از نظر اونا اين چيزا مسخره نيست، و اين عاليه. من ميتونم از اون کتابخونه استفاده کنم.
البته الان اصلا تو مود هنر نيستم. کار من هميشه دوره اي بوده. دو ماه به شدت کار ميکنم، و سه ماه ابدا طرفش نميرم. الان در دوره ي خاموشي هنريم هستم. حتا تصور اينکه بخوام طرحي بزنم باعث ميشه چندشم بشه ! اينطوري خيلي بهتره، چون باعث ميشه چيزي به اين با ارزشي (هنر) به صورت يکي از روزمرگيهاي آدم در نياد.
ادامه ماجرا...