aaab

aaablog@sent.as

چهارشنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۱
الان وبلاگ الواح شيشه اي رو خوندم، که ظاهرا مال يه آدم بزرگه (;
از يه جهتي ازش خوشم اومد، و از جهتي هم بدم اومد. خوش اومدنم از اين بود که يه نفر غير جوون اينطوري بتونه در محيطي جوانانه فعاليت کنه، ديگه اينکه وبلاگش قابل خوندنه (باور کنين خيلي وبلاگا خوندن ندارن ! مثلا وبلاگ خودم براي بعضيها. از نظر خودم که بهترينه ! جدي ميگم. کاش چنتا وبلاگ ديگه مثل مال خودم پيدا ميکردم ميرفتم ميخوندم).
نکته ي بدش اينکه به خاطر روحيه ي نويسنده و سنش، احساس برتري ميکنه. احساسي که در نوشته ها پيدا نيست، ولي در پشت تمامشون ميشه اونو ديد. شايد بگين واقعا هم نوعي برتري داره، ولي من اصلا خوشم نمياد. اگه واقعا برتره، بره تو يه محيط برتر بنويسه. بيشترين مشکل من با نقدهايي بود که از وبلاگاي ديگه کرده بود. يه سلطه ي کامل رو ميرسوند. اصلا خوشم نمياد.
ولي بدترين نکته اين بود که جايي تو وبلاگش خوندم که ميگفت خيليها براش نامه مينويسن و ازش ميخوان که وبلاگشون رو بخونه و دربارش نظر بده !! وااااي ! من نميتونم تصور کنم ! آدم از کسي بخواد که بياد وبلاگشو بخونه و نظر بده ؟! من ترجيح ميدم بميرم و همچين کاري نکنم ! از نظر من نظر دادن تنها و تنها محدود ميشه به مسايل استدلالي، نه چيز ديگه.

گذشته از همه ي اينا، اين وبلاگ تا اطلاع بعدي تو ليست وبلاگاييه که ميخوام بهشون سر بزنم و بخونم <:
ادامه ماجرا...