aaab

aaablog@sent.as

یکشنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۸۱
چند روز پيش داشتم به يه چيز بامزه فکر ميکردم. يه دختر خيلي مذهبي رو در نظر بگيرين که آفتاب مهتاب نديدس، و دور و بريهاش، از جمله پدرش خيلي سعي کردن که اون رو نجيب و با حيا و "سالم" بار بيارن. تو عمرش با هيچ پسر غريبه اي حرف نزده و حتا بيشتر از يک ثانيه تو صورت هيچ نا محرمي هم نگاه نکرده. پدرش هم به اين مسئله افتخار ميکنه.
ميتونين نتيجه ي همه ي اينا چيه ؟
اينه که خانوم تشريف ميبرن بهشت و با n تا غلمان (يا شايد هم قلمان) دور و برشون، از صبح تا شب برنامه دارن !
از شراب و ريخت و پاش ها و تمام ممنوعات آزاد شده ي ديگه هم بگذريم.

وقتي داشتم اين چيزا رو مرور ميکردم، دور و بر اون دختر هفتصد هزار مرد گنده ي سياه پوست (غلمان يا قلمان) تصور کردم که از اول زمون تا حالا منتظر مرگش بودن (آخه اونها منحصرا براي همين فرد ساخته شدن). تصورش رو بکنين که بعد اين چند ميليارد سال چه ها که نميکنن !
ولي خوب، بعدا ديدم که اشتباه کردم. همون عدد رو ميگم. طبق احاديث هر مرد بهشتي هفتصد هزار حوري داره، من ساده ي خام هم گفتم زنا هم لابد هفتصد هزارتا غلمان (يا قلمان) دارن، در حالي که بعدا که مسئله رو بيشتر حلاجي کردم، ديدم که قاعدتا بايد سيصد و پنجاه هزار تا داشته باشن !!
ادامه ماجرا...