aaab

aaablog@sent.as

چهارشنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۱
امروز اختتاميه ي نمايشگاه بود.
يه برنامه گذشته بودن، که قرار بود توش جناب دکتر فلاني بيان و يه کم صحبت کنن، و بعد خود هنرمندا دونه دونه در مورد کارشون صحبت کنن.
بعد از اينکه برنامه شروع شد و جلو رفت، اين آقاي دکتر تمام جلسه رو تو دست خودش گرفت، و علاوه بر اينکه در شروع خيلي زياد صحبت کرد، به بقيه هم اجازه ي صحبت نداد و به جاي اينکه افراد در مورد کاراشون صحبت کنن اين آقا باهاشون سوال جواب ميکرد، و البته تقريبا همه ناراضي بودن، حتا خود مسئولين گالري.

اولين نکته ي مسخره ي اين ماجرا اين بود که تو جايي عده اي اومدن و يه سري کار کانسپچوآل ارائه دادن، بعد يکي رو ميارن که براي اينا توضيح بده کار کانسپت چيه ! آخه يعني چي ؟! اين که معنيش خيلي بده !
باز کاش يه حرف درست و حسابي ميزد. تمام مدت درباره ي "هيچ" صحبت ميکرد. تو "هيچ" دست و پا ميزد.
داشت سعي ميکرد بگه که هنر کانسپچوآل مقيد نيست. ولي اين چقدر احمقانس ؟! کسي بياد همه رو جمع کنه، و به هزار زبون بگه که هنر کانسپچوآل فلان جوره و جز اين نيست. خوب، اين کار يعني مقيد کردن اين هنر به تعريف اين جناب، حالا اگه به جاي "فلان" بذاريم "مقيد نيست" قضيه فرق ميکنه ؟ مسلما نه ! تنها کاري که ميکنه اينه که حرف اين انديشمند بزرگ رو تبديل ميکنه به يک پارادوکس. وقتي اينو بهش گفتم (البته گذشته از اينکه اصلا به کسي فرصت حرف زدن هم نمي داد) گفت که بله، تناقض داره، و تناقض خودش هم جزئي از هنر کانسپچوآله. ولي آخه انديشمند بزرگ، تعميد دادن چيزي با اسم تناقض که ذات متناقض بودن اون رو عوض نميکنه ! تناقض يعني اشتباه. اينکه حرف جنابعالي تناقض داره يعني اينکه قابل قبول نيست، حتا اگه خود شما هم قبول داشته باشي که حرفت تناقض داره.
براي فرار تنها کاري که ميتونست بکنه بازي با کلمات بود، و از شانس بدش با کسي طرف بود که خيلي خوب از پس اين بازي بر مياد، در نتيجه سعي کرد بازي رو تموم کنه.
تا آخرش چرت و پرت گفت، و من هم ديگه حرفي نزدم.
دلم ميخواست فرصتي بود تا باهاش يه بحث جدي و خونين ميکردم و حسابش رو ميذشتم کف دستش ! حيف.

مسخره ترين چيز اصالتيه که براي عناوين قايلن. ساعتها صحبت ميکنن در مورد اينکه چيزي هنر کانسپت هست يا نه، يا اينکه فلان جور آدم هنرمند هست يا نه. ولي چه ارزشي داره ؟ چرا انقدر خودمون رو اسير اسامي کنيم ؟ اسير مفاهيم عام (در برابر مفهوم خاص) کنيم ؟

خيلي حرف ميزدن، خيلي.
آدما هرچي بيشتر حرف ميزنن کمتر چيزي براي گفتن دارن.

گفتن هر کس سه دقيقه براي صحبت کردن وقت داره، و من گفتم بهترين کاري که تو اين سه دقيقه ميتونم بکنم سکوته.
ادامه ماجرا...