aaab

aaablog@sent.as

شنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۱
من تو دانشگاه آدم بیخیالی بودم و وضع درسام خوب نبود، برای همین هم هیچکس انتظار نداره حتا کنکور داده باشم. خودم هم قصد نداشتم چنین کاری کنم، تا اینکه این ایده به ذهنم رسید که برم فلسفه ی علم. امروز تو دانشگاه همه حرف قبولیها رو میزدن. دانشکده خیلی قبولی داده. فقط دوازده نفر شریف و هشت نفر دانشگاه تهران. برای فوق خیلیه.
یکی از بچه ها رو دیدم :

اون - دیدی چقدر بچه ها خوب قبول شدن ؟
من - آره
اون - هرچی خل و چل بوده رفته شریف ! آدم اصلا فکرشم نمیکرد.
من - (لبخند)
اون - راستی، تو هم کنکور داده بودی ؟
من - آره
اون - اااا ! خوب، قبول هم شدی ؟
من - آره
اون - کجا ؟
من - شریف
اون - !!!!
ادامه ماجرا...