aaab

aaablog@sent.as

جمعه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۱
اون ناشری که تعریف کردم ...
با یکی از دوستام رفته بودیم پیشش. برگشتیم بهم گفت فرض کن کتابت تو کمتر از یه سال دیگه چاپ بشه و همه جا پر بشه، و کتاب موفقی هم در بیاد. اونوقت اگه فوق هم قبول بشی (آخه من فوق فلسفه ی علم امتحان دادم. فکر کنم تا ده بیست روز دیگه نتیجه هاش بیاد. مرحله اول رتبم هفت شد) خیلی جالب میشه، مثلا استاد میاد سر کلاس بهتون کتاب معرفی میکنه، یکی از کتابای مرجعش کتاب دانشجوشه <:
بامزه میشه. البته من فکر میکنم یه جوری این مسئله رو برطرف کنن. مثلا از طریق اخراج من بر اثر مشروطی زیاد، یا افتادنهای پی در پی. شاید هم یه تصادف ماشین اتفاقی که باعث مرگم بشه (;
ادامه ماجرا...