aaab

aaablog@sent.as

پنجشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۱
ديروز زدم تو ذوق يه نفر، خيلي كيف داد !
حسابي كلافه بودم، اون هم يه كم پاشو از گليم خودش درازتر كرد.
نه بابا، من آدم خشني نيستم ... فقط هرچي حرف زد و لبخند زد، با يه اخم كوچيك نيگاش كردم و كلمه اي حرف نزدم و به خودم تكون ندادم. چند جمله كه گفت، ديگه ساكت شد. قيافش خيلي بامزه بود، اولش يه لبخند گنده زده بود، بعد كم كم خودشو جمع و جور كرد و برگشت. فكر كنم ترجيح ميداد بهش فحش بدم تا اينكه اينطور برخوردي بكنم.
البته من كسي نيستم كه بتونم جلوي خندم رو بگيرم و لبخند تقريبا جزئي از قيافمه، ولي ببين چقدر اون روز كلافم كرده بودن كه تونستم چنين برخوردي بكنم.
ادامه ماجرا...