aaab

aaablog@sent.as

پنجشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۱
درست شد. رفتم بهشون گفتم كه نميتونم طبق ساعت كاري اونا برم، اگه ميخوان پاره وقت برم، نميخوان هم برم دنبال زندگيم.
قرار شد به جز جمعه ها، هر روز پنج ساعت برم ...
ديگه خيالم راحت شد ... ميتونم مثل يه آدم زندگي كنم.
الان كه از بقل دست بقيه ي كارمنداي اونجا رد ميشم كاملا احساس برتري ميكنم. الان چند ساعته كه خونم، در حالي كه اونا هنوز يك ساعت تا تعطيليشون مونده (ساعت 7). من ميتونم زندگي كنم، ولي اونا بايد مثل يه ماشين كار كنن <:
ادامه ماجرا...