aaab

aaablog@sent.as

دوشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۱
از كاري كه كردم خوشم نيومد.
آخرين بار يك سال پيش از اينكه با هم دوست بشيم همديگه رو ديده بوديم. آدم خاصيه، برام چيزاي كشف كردني زيادي داره. در هر صورت، صحبت كردن باهاش برام جالبه.
براي اولين بار بعد از دوست شدنمون همديگه رو ديديم. نسبت به اون موقعي كه همديگه رو ميديديم و دوست نبوديم يه كم تپل شده بود. البته كلا ريزنقشه و فكر نميكنم به چهل و پنج كيلو برسه.
براي اولين بار حضوري با هم حرف زديم، ولي فرق چنداني با وقتي كه آنلاين حرف ميزديم نداشت.
يكي از كارام همراهم بود. چيزي كه خيلي دوسش دارم. اونو ديد و خيلي ازش خوشش اومد، فكر ميكنم خيلي خيلي.
وقتي با هم خدافظي كرديم و داشتم ميومدم طرف خونه فكر كردم كه كاش اونو ميدادم بهش. اصلا از اينكه پس گرفتمش احساس خوبي ندارم.
حالا يكي ديگه مثل همون ميسازم، و اگه دوباره ديدمش بهش ميدم.
ادامه ماجرا...