aaab

aaablog@sent.as

یکشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۱
دو نفر عقب ماشين نشسته بودن، و من جلو. پشتيا يه مردي بود كه كنار ماشين بود، و اونيكي پيرزني چادري با باري زياد. نفر بعدي خواست سوار بشه، مردي ميانسال. پير زن اومد پياده بشه كه مرده بره تو، و اون مرده گفت كه شايد بهتر باشه اين كار رو نكنن، چون اون چند كوچه پايينتر پياده ميشه و پير زن با دست پرش ممكنه تو اين سوار پياده شده اذيت بشه.
پير زن در كمال جديت گفت "نميخوام بين دوتا مرد بشينم !"
اين حد از حماقت تنها و تنها شايسته ي موجوديه كه در نظام سنتي به شكل يك زن-كلفت در مياد. چنين موجوداتي واقعا لياقت تحقيرهايي كه بهشون ميشه رو دارن. بيچاره زنهاي ديگه اي كه بايد به پاي اونها بسوزن.
ادامه ماجرا...