aaab

aaablog@sent.as

چهارشنبه، آبان ۲۲، ۱۳۸۱


معمولا سياه سفيد بودن عکس رو "سمبلي" براي هنري بودن، يا داشتن ادعاي اون ميدونيم. چرا ؟

کلا عکس رابطه ي خيلي خيلي نزديک تري با واقعيت ها داره. ما تو نقاشي ميتونيم هرچقدر که ميخوايم از واقعيت فاصله بگيريم و کار رو آبستره "تر" کنيم، يا تو موسيقي که اصولا کار کاملا آبستره هست، ولي در عکس چطور ؟
ديدگاه معمول اينه که عکس کارش بازنمايي تصاويره، ولي من از چنين عکسهايي خوشم نمياد. به نظر من عکس خوب عکسيه که خودش دست به "آفرينش" بزنه، نه اينکه سعي کنه چيزي که وجود داره رو نشون بده (چون هر روز داريم از اين واقعيت ها ميبينيم). حالا چطوري ميشه با عکس آفرينش کرد ...

حذف کردن رنگ ها ميتونه ابزاري در اين راه باشه. وقتي رنگ ها حذف ميشن، يک قدم از واقعيت فاصله ميگيريم و از "تعين"هايي که وجود داره جدا ميشيم. وقتي بعضي از عناصر وجودي يک چيز رو -که هميشه همراهش هستن و در واقع نميشه از اونها جدا شد- حذف ميکنيم، به ديدي ذهني که از اون داريم نزديک ميشيم. يک صندلي رو فرض کنين. آيا تصور شما شامل رنگ صندلي هم بود ؟ نه، مسلما نبود. تصورات ما فقط شامل چيزهايي از اشيا هستن که اونها رو مفاهيم اصلي و سازنده ي اونها ميدونيم، و به قول ارسطو ذاتيات اشيا. در واقع، اين انتزاع ها، و اين کلي کردنها، يگانه راه ذهن براي انديشيدن در مورد مسايله. ما تا وقتي به صندلي به عنوان يک مفهوم کلي نگاه کنيم جايي براي انديشه باقي ميذاريم، وگرنه وقتي که به "اين صندلي" فکر ميکنيم، کار ذهن رو خيلي محدود کرديم. وقتي که عکسي سياه سفيد باشه، از اين جهت، ميتونه جاي بيشتري براي فعاليت ذهني باقي بذاره. منظورم از فعاليت ذهني استدلال نيست، منظورم جريان هاي مبهم فکره، که ممکنه حتا به کلام هم در نياد.

وقتي عکسي سياه سفيد باشه، بيننده رو آزادتر ميذاره، و اون رو مقيد به ديدن چيزي که وجود داره نميکنه. جاي خالي رنگ ها، محلي براي فعاليت ذهن ميشن، و آدم رو ميبرن تو عالم خودش ...

به طور خلاصه، عکس سياه سفيد حرف هاي خيلي بيشتري براي گفتن داره.
البته بايد اصلاح کنم؛ تمام عکس هاي تک رنگ شامل اين قاعده ميشن، نه فقط سياه سفيدها. (منظور از تک رنگ تصويريه که از طيف هاي تنها يک رنگ ساخته شده باشه. مثلا سياه سفيد تصويري تک رنگ از طيف سياهه).
ادامه ماجرا...