پنجشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۵
نارسيسيستها دو دستهان: كسايي كه از نارسيسيسم بدشون مياد و كسايي كه بدشون نمياد.
"حقيقت" رو به "واقعيت" ترجيح ميدم، چون بي حساب كتاب تره.
فيلم زياد ديدي،
موسيقي خوب ميشناسي،
كتاب زياد خوندي،
با فلسفه زياد لاس زدي،
جامعه شناسي و مردم شناسي ميدوني،
سيگار زياد ميكشي،
هفتهاي سه بار مواد مصرف ميكني و معتاد نيستي،
مثل نقل و نبات سكس داري،
و خيلي چيزهاي ديگه.
خوب، به من چه؟
هميشه با كسايي كه به تاريخ علاقه داشتن و بهش اهميت ميدادن مشكل داشتم.
تاريخ...
تاريخ هنر...
تاريخ موسيقي...
تاريخ فلسفه (كمي با احتياط)...
از خيلي چيزها بدم مياد،
نه به خاطر خودشون،
به خاطر چيزهايي كه تداعي ميكنند.
حالا بريم سر اصل مطلب...
هرچي دسترسيت به آدمي كمتر باشه، كمتر شخصيت واقعي اون رو درك ميكني و راحتتر ميتونه دربارش خيالبافي كني.
اينطوريه كه ميگن "دوري و دوستي"
و اينطوريه كه "مرغ همسايه" غاز از آب در مياد"
سوال: غاز رو هم مثل مرغ آخرش سر ميبرن و ميخورن؟
مدتيه دوره تناوب خوب بودن و نبودن حالم كوتاه شده.
قديم اعتقاد داشتم فلسفه مال آدماييه كه مشكل خاصي دارن (مثلا اپيكتتوس) يا بيكارن (افلاطون).
الان... هنوز هم همينطور فكر ميكنم.
برنامم اينه كه وقتي اين يكي دوتا مشكل كوچيك رو حل كردم، يه كم فشار كارم رو كمتر كنم.
چهارشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۵
هميشه در همه كس چيزي پيدا ميشه كه زماني بزنه تو ذوقت.
پنجشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۵

كتاب جديدم در مورد Firefox، Thunderbird و Sunbird.
اولين نفر يه جلدشون هديه ميگيره... مثل قديم...
سهشنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۵
داشتم به اون ضرب المثل قديمي فكر ميكردم كه در مكتب دوستان باهاش آشنا شدم و ميگفت: مهم نيست.
يه موقعي به اين فكر ميكردم كه چه بده آدمايي سن و سال دار به كامپيوتر وارد نيستن.
الان سالهاست كه اكثر آدمهاي سن و سال داري كه با كامپيوتر آشنا هستن به شدت حالم رو به هم زدن. اگه به من باشه، ميگم همون بهتر كه هيچي ازش ندونن.
دوشنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۵
طرف با كت، شلوار، كراوات، سنجاق كراوات و دمپايي قدم ميزد...
تا پريشب مقام اول پست مدرنيزم رو پيش من داشت.
پريشب خودم مقام اول رو كسب كردم: برق رفته بود و چند ساعتي زير نور شمع داشتم با لپتاپم كار ميكردم.
تا حالا دوتا بالادست داشتم كه خيلي عصبيم كردن...
و اين دوتا از معدود كسايي هستن كه اگه زماني قدرتش رو داشته باشم، تنبيهشون ميكنم. بدترين تنبيهي كه به نظرم ميرسه هم اينه كه اين دو نفر رو مجبور كنم با هم كار كنن.