aaablog@sent.as
زندگی "الان" داره انجام میشه... آینده به خودی خود معنی نداره، مگر اون قسمتیش که به امید "الان" شدن تو ذهن مزه میکنه.
هر چیز دلپذیری، مقداری از این تعلیق رو میتونه توجیه کنه؛ اگه مدت زمان لازم برای رسیدن به اون چیز از حدی بیشتر بشه، دیگه معنایی نداره. من حتا اگه مطمئن هم باشم که ده سال دیگه میتونم فلان چیز رو داشته باشم، باز هم برام با نداشتنش فرق چندانی نداره، مگر اینکه فلان چیز، ظرفیت معنا دادن به این تعلیق رو داشته باشه. شاید بتونه ظرفیت ده سال رو داشته باشه، ولی بیست سال؟
اون جونوری که بیست سال دیگه با اسم من داره زندگی میکنه من نیستم... بره به درک... "من" میخوام زندگی کنم؛ یعنی الان... یعنی هفته دیگه... یعنی یه ماه دیگه...
همیشه سعی کردم واکنشهای درخوری داشته باشم.
الان مدتیه که دلم میخواد گاهی برای تنوع واکنشهایی کاملا نامنصفانه و غیر منطقی رو تجربه کنم. خوب، میکنم.
مسئله سادهایه... چرا آدم واکنش درخوری داشته باشه؟ یه دلیل ایدهآلیستیش، نوعی احترام و ایجاد فرصت برای جهان خارجه (برای بقیه). خوب، وقتی این تو ذهنت شکل بگیره که "گور بابای همشون"، اونوقت دیگه چه دلیلی داره که...؟
بعد از مدت زیادی سر و کله زدن با مسایل منطقی... که بهتره به جاش بگم مسایلی-که-قراره-منطقی-باشن، هوس دنیای ولنگ و وازی مثل هنر رو کردم.
اما گفتم مسایل منطقی. به عنوان اعتراض کسی که هوس قطب دیگهی ماجرا رو کرده، ادعا میکنم که منطقی-نامیده شدههایی که باهاشون سر و کار دارم، همشون چیزهایی نه چندان منطقی هستن، با این تفاوت که دست اندر کارانشون توافقی عمومی دارن که خودشون رو به اون راه بزنن و بگن منطقیه. خوب، این خیلی فرق میکنه با مثلا دنیای هنر که ملتش ادعای منطقی بودنش رو ندارن و بعضا اداهایی هم در میارن که غیر منطقیتر از اونی که هست نشونش بدن.
تو وبلاگ نیم (یا 0.5 یا...)، مطلبی بود درباره اینکه گروهی از دانشمندها توماری علیه نظریه تکامل امضا کردن و اینکه بعد از اون دانشمندهای موافق چه شیوه مقابله جالبی رو پی گرفتن.
یاد دوره تحصیلم در فلسفه علم افتادم. یه ترم "مقولات ویژه در فلسفه علم" رو برداشته بودم. این درس، هر ترمی که ارائه میشد، موضوعی داشت که به تخصص و انتخاب استادش برمیگشت. فکر کنم هیچوقت هم بچهها پیش از انتخاب درس موضوع رو از استاد نمیپرسیدن، چون تعداد واحدهایی که تو دانشکده ارائه میشد کمتر از اونی بود که حق انتخاب داشته باشیم.
ترمی که من درس رو برداشتم، استاد موضوع تکامل رو انتخاب کرده بود. قبلا با همین استاد اگه اشتباه نکنم فلسفه علم 2 داشتم که سر کلاس تا شیوه لباس پوشیدن کوهن رو هم به بحث کشیده بودیم (انقدر بحث کوهن طولانی شد که اصلا به فایرابند نرسیدیم). بگذریم... این استاد، کاملا مذهبی بود. موضوعی رو میخواست درس بده که حتا خودش هم قبول داشت ضد مذهبه. ولی... تا نبینین باور نمیکنین که چقدر بیطرفانه و عالی درس میداد... خیلی استاد خوبی بود... خیلی...
اگه دوست داشتین یه نگاهی به گالری عکسهای نغمه قاسملو بندازین. از اون سبک عکسهاییه که اهلش نیستم، ولی با این حال خوشم اومد. از اون مدل عکسهاییه که راه ابریشم خیلی دوست داره!
البته خیلی از عکسهای سایتش باز نمیشن که لابد تا چند وقت دیگه درست میشن.
الان یه ایمیل از دانشگاه گرفتم که گفته بود دوره دکترای فلسفه علم، که قبلا زیاد صحبتش بود، از امسال راه میفته.
نمیدونم چرا اینطوری شده... یه مدتیه، هی چیزایی پیش میاد که به شدت شاکی میشم. بعد با تمام توان سعی میکنم بهش چیره بشم و یه فرصت دیگهای بدم. دوباره یه کم میگذره، از یه جای دیگه یه اتفاقی میافته!
بدجوری شده... خیلی چیزا به طرز احمقانهای خلاف انتظار من پیش میره. مسئله مهم اینه که حتا شک دارم این "خونسرد" بودن، عصبانی نشدن و به هم نریختن چیزا که روش این مدتم بوده به نفعم هست یا نه.
برای شروع میخوام فردا برم یه جایی یه کم گرد و خاک کنم.
مدت زیادی بود که به خاطر مشکل سرور، یه سری از عکسهای سایتم پاک شده بود. امروز بعد از مدتها تنبلی رو کنار گذشتم و عکسها رو دوباره آپلود کردم. میتونین بهش سر بزنین:
البته قدیمیها شاید براشون لطفی نداشته باشه که سر بزنن، چون سالهاست عکسی بهش اضافه نکردم!
باید واقعیت رو پذیرفت... الان یه چیزی دیدم، و اومدم تا با تمام توان مسخرش کنم. هرچی نوشتم دیدم نمیشه، پاکش کردم... پدرسگ مسخرهتر از اونیه که از پس مسخره کردنش بر بیام!
خوب، آدم همیشه همه چیز رو که نمیفهمه!
این عکس ظاهرا سه میلیون دلار فروخته شده:
یه مدتیه که دوربین جدید گرفتم. SLR...
این دوربین تنظیم اتوماتیکش خیلی قویتر از دوربین قبلیمه؛ با این حال، هر روز بیشتر از قبل به دستی تنظیم کردن دوربین علاقهمند میشم. البته شکی نیست که این کار رو برای عکسهای خیلی معمولی نمیکنم.
از طرف دیگه، پول زیادی دادم برای خرید یه فلاش TTL آخرین مدل، که تمام تنظیمها رو با کمک دوربین انجام میده و همهجا میگن که عکسهای بینظیری رو میشه با این سیستم گرفت، بدون اینکه کاری به تنظیمها داشت. خوب، عکاسی با فلاش بزرگترین حوزهایه که توش تمام تنظیمها رو به طور کامل دستی انجام میدم، و اگه این کار رو نکنم، نتیجه عکسهام به نظرم جالب نمیاد.
تا به اینجا رسیدم، این رو هم بگم که قبلا از مخالفین فلاش بودم، چون عکسهای خیلی بدی به وجود میاره. مشکلی که من داشتم با فلاش نبوده، با فلاش سر دوربین بوده. فلاشهای اکسترنال خوب، میتونن تصاویر بینظیری به وجود بیارن.